کد کتاب : | 75898 |
شابک : | 978-6220105572 |
قطع : | رقعی |
تعداد صفحه : | 99 |
سال انتشار شمسی : | 1401 |
نوع جلد : | شومیز |
سری چاپ : | 3 |
زودترین زمان ارسال : | 27 فروردین |
معرفی کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی اثر پیمان هوشمند زاده
(۱)
در بازی زندگی هر آنچه تجربه کردهای گذشته است و گذشته گذشت؛ هر آنچه را تجربه میکنی حال است و حال حضور دارد؛ و هر آنچه تجربه خواهی کرد آینده است و آینده باز است. تو آزادی، آزاد برای نگاه کردن به گذشته، تجربه کردن حال، و ساختن آینده. از این رو فرداهای تو روشن است بدانسان که تو بنیان مینهی.
هیچک.س دوست ندارد شبیه آدم دیگری باشد. هیچک.س دوست ندارد به این راحتیها لو برود. همهی ما ترجیح میدهیم خودمان باشیم و این خود، خودی باشد یکه، یگانه.
شبیه بودن بیشخصیتیست. کسرشأن است. قابلپیشبینی یا دمدستی بودن هنر نیست. نباید هر بیسروپایی بتواند تحلیلمان کند. کمی پیچیدگی به درد میخورد. راز داشتن خوب است. وقتی گوشههایی از زندگی مبهم بماند جریان شیرینتر پیش میرود. پیچیدگی باعث میشود زود تمام نشویم. رازهای کوچک را همه دارند. معماهای ساده زود فراموش میشوند. ولی این هزارتوها هستند که تمامی ندارند. پیچوواپیچهای ماست که کنجکاوی برمیانگیزند و سوالسازند. و عجیب اینکه، اوج این پیچیدگی سادگیست.
کتاب "جمعه را گذاشتم برای خودکشی" نوشته " پیمان هوشمند زاده" است که توسط نشر "چشمه" منتشر شده است.
قسمت هایی از کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی (لذت متن)
من عاشق این جمله ی مردها هستم: این با بقیه فرق می کنه... ... در این جمله چیزی نشسته که مخلوطی از ذکاوت و حماقت است. شاید عبارت درستش خودباهوش بینی باشد. : این با بقیه فرق می کنه. یعنی: به من چه که شما بد آوردین، من شانس آوردم. : این با بقیه فرق می کنه. یعنی: تو که باهاش تنها نبودی. : این با بقیه فرق می کنه. یعنی: به تو چه؟! هر چی هم باشه درستش می کنم. یعنی: دارم می میرم براش. ته تهش یعنی: خفه شو. من اینو می خوام.