جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط شاهدخت با نام کتاب خیال ماندنت را دوست دارم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 162 بازدید, 2 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع کتاب خیال ماندنت را دوست دارم
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25
کتاب خیال ماندنت را دوست دارم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25

معرفی کتاب خیال ماندنت را دوست دارم​

کتاب خیال ماندنت را دوست دارم نوشته مائده فلاح است. این کتاب را انتشارات شقایق منتشر کرده است و داستان زندگی دختری به نام آرام است.

درباره کتاب خیال ماندنت را دوست دارم​

آرام، دختری که با شخصیت ناآرام خود مازیار سرکش و عاشق را دیوانه کرده است. داستان از جایی شروع می‌شود که آرام به دلیل بی‌پروایی‌هایش نامزدش وحید که مردی جذاب است را از دست داده است. او در پوسته سخت و محکم خود باقی مانده است و به همه نشان می‌دهد با این موضوع کنار آمده است. آرام نه تنها از وحید و بی‌عرضگی‌اش متنفر است، به دوست او، مازیار هم همین حس را دارد. اما حقیقت این است که خودش این‌طور خیال می‌کند. داستان پیش می‌رود و مازیار بعد از مطمئن شدن از پایان رابطه آن‌ها، قدم پیش می‌گذارد و می‌خواهد آرام پر شر و شور را به دختری آرام تبدیل کند. در همین زمان در اولین سفرشان به شمال، فیلمی از طرف یک ناشناس برای آرام فرستاده می‌شود که زندگی او را دست‌خوش تغییر بزرگ‌تری می‌کند. او در را روی مازیار قفل می‌کند و فرار می‌کند و این موضوع باعث شروع اتفاقات عجیب می‌شود.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,345
مدال‌ها
25

بخشی از کتاب خیال ماندنت را دوست دارم​

ـ خب من خیلی اهل شعر و شاعری نیستم، اگه هم شعری بخونم ترجیح می‌دم شاعر شعرش یه مرد باشه. حس می‌کنم شعری که شاعرش مرده با احساس‌تره.

دو سال بود ایران زندگی نمی‌کرد، تحصیلات عالیه داشت. از یک طبقهٔ اجتماعی روشن فکر بود، برایش ننگ بود که رک و راست بگوید؛"اصولا زن جماعت را قبول ندارد." ولی من می‌دانستم که او همین‌طور فکر می‌کند.

عقب رفتم و به صندلی تکیه دادم. مثل یک ارباب رجوع ناچیز نگاهش کردم:

ـ خب طبیعیه که مردا شاعرای بهتری باشن، چون اونا منبع الهامی مثل"زن"دارند. زن‌ها از این موهبت بی‌بهره‌اند.

گوشهٔ لبش را به دندان گرفت، منتظر یک جواب دندان شکن بودم. او اهل حرف خوردن نبود.

ـ شما کاملا درست می‌گی، زن‌ها منبع الهام خیلی خوبی هستن.

بین منبع الهام گفتن من و منبع الهام او تفاوت زیادی بود. او کاملا به شکل بی‌ادبانه‌ای ادا کرده بود و برای من سخت نبود که بفهمم منظور او از الهام آن وجوه جسمی یک زن است و نه حس شاعرانه‌ای که یک مرد از زن می‌گیرد. نمی‌دانم چرا او می‌توانست با چند کلمه مرا در هم بریزد. این‌قدر به هم بریزد که بلند شوم و او را از اتاقم به بیرون پرت کنم. دلم می‌خواست وحید را به باد ناسزا بگیرم.

فاتحانه نگاهم کرد و گفت:

ـ به نظر می‌رسه شما سر قضیهٔ دختر خاله‌اتون هنوز از من دلخورید.

خیلی سریع سرم را تکان دادم و حرفش را رد کردم:

ـ اصلا این‌طور نیست. اشتباه وحید بود که خواست شما رو با هم آشنا کنه، وگرنه شما اصلا مناسب هم نبودید.

این بار طرف دیگر لبش را به دندان گرفت. این‌طوری می‌کرد تا مبادا لبخند بزند:

ـ لحن گفتنتون بیشتر شبیه اینه که بگید من آدم نامناسبی هستم.

خیلی خوب بود که متوجه شد. ابرو بالا انداختم:

ـ این چه حرفیه؟ وحید اشتباه کرد! شما کی اومدید ایران؟

لب‌هایش را به معنی فکر کردن انحنا داد:

ـ یه ده روزی می‌شه.
 
بالا پایین