- Jan
- 956
- 3,349
- مدالها
- 2
معرفی کتاب رویای دویدن
وندلین ون درانن در کتاب رویای دویدن، داستان شگفتانگیز تلاش یک قهرمان را برای بازگشت به زندگی معمولیاش پس از یک سانحه دلخراش روایت میکند. این اثر خارقالعاده و پرافتخار که در سال 2012 توانست جایزه کتاب خانواده اشنایدر را از آن خود کند، به دو واژه امید و انگیزه معنایی دوباره میبخشد!
درباره کتاب رویای دویدن:
وندلین ون درانن (Wendelin Van Draanen) نویسنده پرافتخار، برای تمام کسانی که فکر میکنند نقص عضو نقطۀ پایان زندگیست، داستانی تکاندهنده، جذاب و الهامبخش ارائه میدهد.
کتاب رویای دویدن (The Running Dream) قصه زندگی جسیکای 16 ساله را روایت میکند؛ او یک دوندهی حرفهای و ورزشکاری موفق است. ناگهان در یکی از روزهای معمول مدرسه، برای جسیکا تصادفی هولناک اتفاق میافتد و بهجز پایش، صمیمیترین دوست خود را از دست میدهد. این دختر نوجوان به زودی با چهره خشن و ناعادلانه جهان روبهرو میشود.
جسی در روزهای نخست این حادثه ناگوار که همچون آواری ویرانگر بر زندگیاش فرود آمده بودند، امید خود را کاملا از دست داده بود و حتی سادهترین و پیشپا افتادهترین کارهای روزمرهاش را نمیتوانست به تنهایی انجام دهد و به زودی بحران روحی گستردهای بر زندگی این دختر نوجوان سایه افکند. تنها خبر امیدوارکننده جلسات فیزیوتراپی او بود که دکتر معالجش از روند درمان بسیار رضایت داشت.
هنگامی که جسیکا امکان حضور دوباره در میادین را به کمک عصا و پای مصنوعی شنید، جوانههای امید در دلش سبز شد و انگیزهای برای زنده بودن یافت. هدف جسیکا هر روز قوی و قویتر میشد. او میخواست تنها رویای زندگیاش را در این دنیای ناعادلانه به حقیقت تبدیل کند...
خواندن کتاب رویای دویدن به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
تمامی نوجوانان علاقمند به داستانهای انگیزشی و الهامبخش را به خواندن این اثر شگفتانگیز دعوت میکنیم.
در بخشی از کتاب رویای دویدن میخوانیم:
سهشنبه از راه میرسد و دیگر قطع امید کردهایم که مقالهی گَوین بتواند کمکهای مالی بیشتری برایمان جمع کند.
بیشتر از یک هفته گذشته و هیچ خبری نیست. چهارشنبه صبح دیگر از میز فروش شیرینی توی حیاط هم خبری نیست و موقع ناهار فقط یک نفر پشت آن ایستاده. از اینها گذشته، همهی چیزهایی که میگویند خودشان میپزند را از فروشگاه خریدهاند، برای همین کسی نمیخرد.
بعد پنجشنبه روی تابلوی اعلانات پیامی میبینم که: همهی اعضای تیم باید به مربی کیرو گزارش بدهند. لطفاً سرِ وقت حاضر شوید، استثنائی هم وجود ندارد.
فیونا زیرلبی میگوید: «بهنظر نشونهی بدی میاد.»
«شاید فقط بهخاطر مسابقهی امروز باشه.»
سرش را تکان میدهد. «ما سر تمرین راجع به مسابقهی امروز صحبت کردیم.»
زمان ناهار، خودم را متقاعد کردهام جلسه برای این تنظیم شده که بچههای تیم را - چون تسلیم شدهاند و برای خریدن پایم پول جمع نمیکنند - سرزنش کنند و من وحشتزده به اتاق کیرو میروم.
وندلین ون درانن در کتاب رویای دویدن، داستان شگفتانگیز تلاش یک قهرمان را برای بازگشت به زندگی معمولیاش پس از یک سانحه دلخراش روایت میکند. این اثر خارقالعاده و پرافتخار که در سال 2012 توانست جایزه کتاب خانواده اشنایدر را از آن خود کند، به دو واژه امید و انگیزه معنایی دوباره میبخشد!
درباره کتاب رویای دویدن:
وندلین ون درانن (Wendelin Van Draanen) نویسنده پرافتخار، برای تمام کسانی که فکر میکنند نقص عضو نقطۀ پایان زندگیست، داستانی تکاندهنده، جذاب و الهامبخش ارائه میدهد.
کتاب رویای دویدن (The Running Dream) قصه زندگی جسیکای 16 ساله را روایت میکند؛ او یک دوندهی حرفهای و ورزشکاری موفق است. ناگهان در یکی از روزهای معمول مدرسه، برای جسیکا تصادفی هولناک اتفاق میافتد و بهجز پایش، صمیمیترین دوست خود را از دست میدهد. این دختر نوجوان به زودی با چهره خشن و ناعادلانه جهان روبهرو میشود.
جسی در روزهای نخست این حادثه ناگوار که همچون آواری ویرانگر بر زندگیاش فرود آمده بودند، امید خود را کاملا از دست داده بود و حتی سادهترین و پیشپا افتادهترین کارهای روزمرهاش را نمیتوانست به تنهایی انجام دهد و به زودی بحران روحی گستردهای بر زندگی این دختر نوجوان سایه افکند. تنها خبر امیدوارکننده جلسات فیزیوتراپی او بود که دکتر معالجش از روند درمان بسیار رضایت داشت.
هنگامی که جسیکا امکان حضور دوباره در میادین را به کمک عصا و پای مصنوعی شنید، جوانههای امید در دلش سبز شد و انگیزهای برای زنده بودن یافت. هدف جسیکا هر روز قوی و قویتر میشد. او میخواست تنها رویای زندگیاش را در این دنیای ناعادلانه به حقیقت تبدیل کند...
خواندن کتاب رویای دویدن به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
تمامی نوجوانان علاقمند به داستانهای انگیزشی و الهامبخش را به خواندن این اثر شگفتانگیز دعوت میکنیم.
در بخشی از کتاب رویای دویدن میخوانیم:
سهشنبه از راه میرسد و دیگر قطع امید کردهایم که مقالهی گَوین بتواند کمکهای مالی بیشتری برایمان جمع کند.
بیشتر از یک هفته گذشته و هیچ خبری نیست. چهارشنبه صبح دیگر از میز فروش شیرینی توی حیاط هم خبری نیست و موقع ناهار فقط یک نفر پشت آن ایستاده. از اینها گذشته، همهی چیزهایی که میگویند خودشان میپزند را از فروشگاه خریدهاند، برای همین کسی نمیخرد.
بعد پنجشنبه روی تابلوی اعلانات پیامی میبینم که: همهی اعضای تیم باید به مربی کیرو گزارش بدهند. لطفاً سرِ وقت حاضر شوید، استثنائی هم وجود ندارد.
فیونا زیرلبی میگوید: «بهنظر نشونهی بدی میاد.»
«شاید فقط بهخاطر مسابقهی امروز باشه.»
سرش را تکان میدهد. «ما سر تمرین راجع به مسابقهی امروز صحبت کردیم.»
زمان ناهار، خودم را متقاعد کردهام جلسه برای این تنظیم شده که بچههای تیم را - چون تسلیم شدهاند و برای خریدن پایم پول جمع نمیکنند - سرزنش کنند و من وحشتزده به اتاق کیرو میروم.