جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتاب شبگرد خیال

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Negin jamali با نام کتاب شبگرد خیال ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 310 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب شبگرد خیال
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
40b986b24ef7452caa4fc1a5ef1b373e.jpg

کد کتاب: 52650
شابک: 978-6001871269
قطع: رقعی
تعداد صفحه: 504
سال انتشار شمسی: 1401
نوع جلد: شومیز
سری چاپ: 10
زودترین زمان ارسال: ۱۷ فروردین

بیوگرافی نویسنده‌ی رمان شبگرد خیال، مژگان مظفری:

مژگان مظفری متولد کرمانشاه است و نیاکانش شیرازی بودند، پدربزرگش علیمرادخان حبیبی از طایفه ی بزرگ الهیار خانی از همان ابتدا او را با شعر و هنر آشنا کرد، مظفری نویسندگی را به صورت آماتور از سال ۱۳۷۲ آغاز کرد و اولین اثر خود را در سال ۱۳۷۸ به چاپ رساند، از او تا به حال بیست اثر به چاپ رسیده و بیشتر کتابهایش چاپ‌های بسیاری خورده است.

قسمتی از کتاب شبگرد خیال، اثر مژگان مظفری:

ژوانا نگاه گنگ و خسته اش را به امتداد جاده دوخت، نگاهش چرخید روی درخت های دو طرف جاده و بادی که زوزه کشان از میانشان می گذشت و برگ ها را توی هوا می رقصاند. حس می کرد با حرکت باد، درختان سر کج کرده اند، گاهی به راست و گاهی به چپ… هنوز هم پی به قانون طبیعت نبرده بود و سر از اسرار پر راز و رمز خلقت در نمی آورد. هوای غبار آلود و آسمان بی رنگ بیشتر دلش را مچاله می کرد بغضی که به سیبک گلویش فشار می آورد، راه نفس کشیدنش را مشکل کرده بود. کوله ی سنگین روی پشتش نیز قوز بالا قوز بود. دوست داشت به گام هایش سرعت بخشد اما انگار به هر کدام از پاهایش وزنه ی سنگینی آویزان بود که راه رفتن را برایش سخت می کرد بالاخره به مقصد رسید، اما دیرتر از هر روز. تکرار برنامه هر روز را انجام داد با این تفاوت که دیگر خندان نبود و شیطنت چشم هایش در غباری از غم گم شده بود. کوله اش را داخل یکی از کمدها گذاشت و به سرعت مایو را جایگزین لباس هایش نمود. مثل روزهای پیش حوصله ی جکوزی داغ و سرد را نداشت و خودش را انداخت توی سونای بخار، شاید می خواست غم هایی را که بر دلش سنگینی می کند توی بخار گم کند. سونای بخار برایش دنیایی دیگر بود، دنیایی محو و مات، دنیایی که از روشنی و شفافی دنیای بیرون جدا بود و حالا نیاز به این دنیای گیج کننده داشت.

برخی از نظرات:

۱- تعلیق خوبی داشت و داستان پر محتوایی بود ممنونم از خانم مظفری که این همه کتاب خوب نوشته و هیچ کدام تکرار نیست.

۲- خیلی دوسش داشتم، در کنار معضلات اجتماعی یه عاشقانه قشنگ داشت.​
 
بالا پایین