جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب شوالیه آهنین

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط ragazza della notte با نام کتاب شوالیه آهنین ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 191 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع کتاب شوالیه آهنین
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
کتاب شوالیه آهنین جلد چهارم مجموعه رویازاد آهنین میباشد که مناسب برای سنین بالای 17 سال است.
نویسنده این کتاب جولی کاگاوا است که مجموعه ی سریالی « iron fey » دارا است.
چکیده ای از کتاب :
1678864472711.png
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,923
7,134
مدال‌ها
3
گزیده ای از کتاب مذکور:
«کجا هستم؟

مه مرا احاطه کرده بود و تکه تکه روی زمین می پیچید و همه چیز را در لحافی سفید می پوشاند. هوا خنک و مرطوب بود و سکون آرام صبح گاه را داشت. بوی کاج و سرو را حس کردم و صدای ملایم آب جاری را از جایی بالای سرم میان مه شنیدم. اطرافم را نمی شناختم ولی نمی دانم چرا همه چیز به طرزی مبهم آشنا بود.

کار دیگری نداشتم، پس راه افتادم.

مه به کندی از بین رفت و دریاچه ی سبز کوچکی میان درختان کاج نمایان شد. سروصدای ضعیف مرغابی ها در سکوت طنین می انداخت و چندین پرنده ی سبز و قهوه ای روی آب به سمت پیکری رنگ پریده که در ساحل ایستاده بود، شناور شدند. ایستادم و آهسته نفسی کشیدم. لحظه ای نمی توانستم حرکت کنم؛ می ترسیدم تصویر پیش رویم محو شود و باز هم با سایه ها تنها بمانم.

شلوار و بلوز سفید بر تن داشت و موهای بلند کمرنگ دم اسبی اش به نرمی پشتش آویخته بود. اندام باریکش بیشتر پرانرژی بود تا باوقار و انگشتانش به سرعت نان را تکه تکه می کرد و در آب می ریخت. درخششی دورش بود، هاله ای لرزان از نور که از افسون و قدرت می چرخید. مقابل تاریکی دریاچه و درختان، روشن و واضح و زنده به نظر می رسید؛ همچون نوری که میان سایه ها مشتعل باشد.

لحظه ای تنها او را تماشا کردم که خرده نان در آب می ریزد و به مرغابی هایی که دور آن را می گیرند، لبخند می زند. می دانستم واقعی نیست؛ مگان واقعی به عنوان ملکه ی قدرتمند آهنین در قلمروی آهنین بود. می دانستم یک رویا است، یا شاید مرده و محو شده بودم و هنوز نمی دانستم. ولی باز هم دیدن او قلبم را دیوانه وار به تپش می انداخت و باعث می شد آرزو کنم او را نزدیک بکشم و اجازه دهم آن نور مرا در خود بگیرد. اگر مرا می سوزاند تا دیگر چیزی باقی نماند، سرنوشت خیلی هولناکی بود؟»
 
بالا پایین