جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب کتاب لذتی که حرفش بود

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Negin jamali با نام کتاب لذتی که حرفش بود ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 261 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب لذتی که حرفش بود
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
2,898
2,181
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
2,898
2,181
مدال‌ها
2
1a3a21ab8cdf4872af372fe0565ff903.jpg

کد کتاب :5631
شابک :9786002295729
قطع :رقعی
تعداد صفحه :102
سال انتشار شمسی :1401
سال انتشار میلادی :2015
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :18
زودترین زمان ارسال :21 فروردین

معرفی کتاب لذتی که حرفش بود اثر پیمان هوشمند زاده​

"لذتی که حرفش بود" کتابی است به قلم "پیمان هوشمند زاده" که شامل "شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن" است. این اثر که توانست در چند سال اخیر جای خود را در قفسه های کتابفروشی ها خوب پیدا کند و مخاطبین زیادی را به خود جلب کند، کتابی نیست که با یک خط داستانی به چند ماجرا اشاره کند بلکه در واقع "شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن" می باشد.

نویسنده ی این کتاب، "پیمان هوشمند زاده" که عکاس نیز هست، موفق شده تا از موهبت نگاه تیزبین خود استفاده کند و مواردی را مورد توجه قرار دهد که شاید در نگاه بسیاری از افراد دیگر، سطحی، معمولی و پیش پا افتاده به نظر برسد. مواردی آنقدر ساده و بدیهی، که از پس پلک های فرد عبور می کند و وجودش به چشم نمی آید اما برای "پیمان هوشمند زاده"، نه تنها این موارد، دیدنی جلوه کرده اند، بلکه او را واداشته اند قلم به دست بگیرد و از لذت دیدن آن ها و "لذتی که حرفش بود" بنویسد.

"شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن" که "پیمان هوشمند زاده" در این کتاب مورد بررسی قرار داده، عبارت اند از: "طبیعی"، "فراموشی"، "سکوت"، "خیال"، "لذت" و "تن ترسه" که به هر کدام از منظر موضوعات متنوع و حس و حالی که به این عناوین مرتبط اند، پرداخته شده است.

سبک نگارش "پیمان هوشمند زاده" در کتاب "لذتی که حرفش بود" به نحوی است که خواننده با ورق زدن کتاب، حس می کند از دریچه ی یک دوربین عکاسی به بیرون و به خاطرات خود نگریسته است. نویسنده از زبانی ساده در نگارش کتاب بهره گرفته و خاطرات شیرینی را از تجربیات عکاسی خود بازگو می کند.​

قسمت هایی از کتاب لذتی که حرفش بود (لذت متن)
اما بیشتر ترکمن ها باآنکه در ایران هستند ولی فارسی نمی دانند. در نتیجه زمانی که به آن ها می رسی همه چیز در سکوت شکل می گیرد، ارتباطی یکسره در سکوت. یک نفر روبه روی توست که قرار است از او عکس بگیری. هردو به هم نگاه می کنید. گاهی با هم دست می دهید. کلماتی جابه جا می شود که از هیچ کدامشان هیچ معنایی دستگیر هیچ کدامتان نمی شود. ولی موضوع کاملن مشخص است: تو قرار است از او عکس بگیری و او یا تصمیمش را گرفته یا در حال فکر کردن است که این اجازه را به تو بدهد یا نه. گاهی از لبخندها و حرکاتش می فهمی که این سکوت از رضاست، ولی گاهی آن قدر سنگین می شود و ادامه پیدا می کند که هرلحظه احتمال می دهی طرف زبان باز کند و خیلی محکم بگوید: برو، از سرزمین من برو، وگرنه می خورمت. عکس درست مثل آدم های ساکت است. آدم هایی که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان می کنند، بازی مان می دهند و یا سرمان شیره می مالند. آدم هایی که زمان می برد تا بفهمیم سکوتشان از دانایی ست، تعمق است یا نادانی. عکس ها را مثل آدم ها باید شناخت. آدم ها رازند، آدم ها زمان می برند. عکس ها زمان می برند. هر عکس واژه ای ست غیرقابل بیان، واژه ای که هیچ وقت ساخته نمی شود. واژه ای که راز می شود و پنهان می ماند. عکس ساکت است و این بدیهی ست و این رمز است. عکس ساکت است و هر چه به ما نشان می دهد بدیهی ست. هرچند ما بدیهیات را فراموش می کنیم ولی یادمان باشد که بدیهیات بزرگ ترین رازهای جهان اند. پارسال زمانی که در قندهار بودم، یکی از عجیب ترین سفرهایم را تجربه کردم، افغان ها بارها و بارها به اشکال مختلف همین بدیهیات را به ما یادآوری می کردند. همین بدیهیاتی که در کودکی همیشه درباره شان سوال می کردیم و جوابی نمی گرفتیم؛ و آن قدر بی جواب می ماندیم که دیگر فراموشمان می شد. در افغانستان فرمان نیمی از ماشین ها سمت چپ است و نیمی سمت راست، درنتیجه گاهی مجبوری از دری سوار شوی که سمت خیابان است.​
 
بالا پایین