کد کتاب :30282
شابک :978-6226462433
قطع :رقعی
سال انتشار شمسی :1399
تعداد صفحه :350
سال انتشار میلادی :2020
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :1
کد کتاب : | 1430 |
شابک : | 978-6736-21100-9 |
قطع : | رقعی |
تعداد صفحه : | 80 |
سال انتشار شمسی : | 1383 |
سال انتشار میلادی : | 2004 |
نوع جلد : | شومیز |
سری چاپ : | 1 |
زودترین زمان ارسال : | 9 فروردین |
معرفی کتاب:
کتاب روز و شب یوسف، رمانی نوشته ی نویسنده ی بزرگ ایرانی، محمود دولت آبادی است. داستان این رمان به زندگی پسری نوجوان به نام یوسف می پردازد که در محیطی آکنده از فقر زندگی می کند. مادر یوسف خدمتکار خانه های ثروتمندان است و به خاطر کار زیاد و تمام نشدنی، بسیار شکسته و بیمار شده است. پدر یوسف نیز، مردی ساکت و کم حرف است که روزها را در خانه می ماند و شب ها در کارخانه ای کار می کند. یوسف شب ها به خانه ی مردی می رود و از او درس قرآن و شعر می آموزد. هر کدام از همسایه های یوسف و خانواده اش، ماجرایی دارند و فکر یوسف را به گونه ای به خود مشغول می سازند. دولت آبادی در کتاب روز و شب یوسف، با هنرمندی و مهارتی مثال زدنی به ترس ها، دغدغه ها، رنج ها و آرزوهای پسری نوجوان می پردازد و مخاطب را مستقیم وارد جهان فکری این شخصیت می کند.
بخشهایی از کتاب:
۱- سایه ای دنبالش بود. همان سایه ی همیشه. سایه، خودش را در سایه دیوار گم می کرد و باز پیدایش می شد. گنده بود، به نظر یوسف گنده می آمد، یا این که شب و سایه روشن کوچه ها او را گنده، گنده تر می نمود؟ هرچه بود، این سایه ذهن یوسف را پر کرده بود. چیزی مثل بختک بود. هیکلش به اندازه دو تا آدم معمولی به نظر می رسید. یوسف حس می کرد خیلی باید درشت استخوان و گوشتالو باشد. مثل یک گاو باد کرده. گاوی که پوستش را با کاه پر کنند. شکمش لابد خیلی جلو آمده است. مثل شکم گاو. حتما پیراهنش، آن جا که روی شیب شکمش را می پوشاند، چرک و کثیف باید باشد. مثل چرم.
قسمتهایی از کتاب:
۲- هیچکس نبود، و یوسف حس می کرد موهای پس گردنش از بخار نفس غریبه ای خیس عرق شده است. چندشش می شد. حس می کرد نگاه هیزی مثل مته داغ، پس کله اش را دارد سوراخ می کند. حس می کرد گوش هایش دارند الو می گیرند. شرم کرد. بیزار بود. نفرت داشت. از خودش بدش می آمد. مثل اینکه کار خلافی انجام داده. لب خود را می گزید.
قسمتهایی از کتاب:
۳- این جور آدم ها مثل مورچه اند. آرام و پر حوصله و خسته نشدنی. جوری هستند که آدم فکر می کند خیال مردن ندارند.
در این کتاب یک روز و شب با یوسف همراه میشیم تا تفکرات و خیالات و رویاها و دلمشغولی و سختیهای زندگی این پسر تازه به بلوغ رسیده ای رو ببینیم که تو محیط بسته ای بزرگ شده و حس تنهایی هم میکنه. توصیفات کتاب جالب بود و قلم قوی دولت آبادی در داستان به خوبی مشخص بود.
خیلی خوب تونسته بود ترس و دلهره رو تو متن بیاره و بهت انتقال بده،مخصوصا تو بریده بریده نوشتنها و تکرار کلمات و جمله ها.از نظر داستان هم بنظرم هیچی کم نداشت تا به حال فکر و احساس و جزئیات یک پسر نوجوون اینجوری برام هضم نشده بود.
محمود دولت آبادی این کتاب رو زمان نگارش کلیدر نوشته و در آغاز کتاب به این موضوع اشاره میکنه.قلم دولت آبادی در این کتاب سادهتر و روانتر از باقی آثارشه و به نظرم برای کسانیکه تا حالا از این نویسنده چیزی نخوندن میتونه کتاب خوبی برای شروع باشه.این کتاب زیاد موردعلاقهی من نبود.شاید به این دلیل که آثار قویتری از دولت آبادی خوندم.داستان درباره پسری به نام یوسفه که در حال گذراندن دوره بلوغه و با مشکلاتی در خانواده دست و پنجه نرم میکنه.یوسف فکر میکنه که با مرد شدن میتونه خیلی از کارهایی که خلاف عرف جامعه هست رو انجام بده.از طرف درگیریهایی در ذهنش داره.اون مدام حضور یک سایهای رو در مسیر رفت و برگشت از کلاس به خانه پشت سرش حس میکنه.
این رمان کوتاه درباره پسر جوانی به نام یوسف هست که در مرحله بلوغ هست. درگیریهای ذهنی این فرد به خوبی توسط قلم توانای دولت آبادی به تصویر کشیده میشه و خواننده به خوبی با داستان همراه میشه.