در حال تایپ [کره عشق] اثر «رستا موحد کاربر انجمن رمان بوک»

[naz]

نام رمان:کره‌ی عشق
نویسند:رستان(رستا موحد)
ژانر: طنز ، پلیسی
ناظر: @LEROX
خلاصه :
هانا دختری که آرزوی پلیس شدن دارد. او هویتی جعلی برای خود میسازد. خود را دورگه‌ی ایرانی _کره‌ای معرفی می‌‌کند تا در دانشکده‌ی پلیسی سئول قبول شود. مسیح دورگه‌ی ایرانی _کره‌ای در دانشکده با هانا آشنا می‌شود و کلکل‌های بین این دونفر روایت‌گر ماجراست... .

 

[آریانا]

نویسندهی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

میتوانید برای پیشرفت قلم خود بدون محدودیت پارت درخواست منتقد همراه دهید.
درخواست منتقد همراه

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا

و اگر درخواست تگ داشتید، میتوانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|​

 

[naz]

«بسم الله الرحمن الرحیم»
​

مقدمه:

دلم پر است از گفتن حرف های تکراری
مطمئنم که دوستت دارم!
مطمئنی که دوستم داری؟


​

خسته و کوفته از سالن بیرون اومدم. وای ننـــــــه گشنمه!
اینقد دیر بیدار شدم که وقت صبحونه خوردن نداشتم. توی سالنم که فقط کیک و آبیموه و آبو شکلات دادن. (وجی: باید درمورد منطق فقط بیشتر باهت صحبت کنم! من:حالا مگه چیزی شده)
راه افتادم به سمت کورن داگ فروشی!(کورن داگ یکی از میان وعده های خوشمزه ی کره ای هاست)
رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم و دوتا کورن داگ خوشمزه و یه نوشابه سفارش دادم. گوشیمو دراوردم و پرواز های سئول به تهرانو چک کردم. تصمیم داشتم بدون اینکه به عهد و عیال(همون خوانواده منظورشه) بگم برگردم ایران. زودترین پروازو رزرو کردم مال نه شب بود.
بعد از خوردن کورن داگا پیاده به سمت خونه راه افتادم.
تارسیدم سریع ساکمو جمع کردم و خونه رو تمیز کردم. نگام به ساعت افتاد وایییی ففط دوساعت به پرواز مونده سریع یه نودل خوردم و به تاکسی زنگ زدم. وقتی رسیدم یه ربع به پرواز مونده بود سریع به ایستگاه پرواز رفتم و سوار شدم

*****************************************

​

 

[آساهیر]

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]​