نوشتن برای تغییر، تغییر برای نوشتن
واژهی «شعار» بار منفی هم دارد و چندان خوش ندارم از آن بهره بجویم. در برابرنهادهای پارسی هم چیزی نیافتم که جایگزین درخوری برای شعار باشد. باری، اصلن چه اصراری دارم بگویم شعار؟ چیزی که میخواهم* از آن بگویم در واقع بیانیهی (مانیفست) کوچکیست که برگزیدهام:
«نوشتن برای تغییر، تغییر برای نوشتن»
نوشتن برای تغییر:
آیا جز این است که بسیاری از ما به سبب ناخرسندی از ایستجایمان دست به قلم میشویم؟ انگیزهی نوشتن زمانی فزونی مییابد که حس کنی جمله به جمله جلو میافتی، دگرگون میشوی.
تأثیر نوشتن نخست باید در زندگی نویسنده نمود یابد. نتیجهی کار چنین قلمزنی میتواند الهامبخش دیگران هم باشد.
نوشتن را به تغییر بخشهای گوناگون زندگیمان گره بزنیم تا هرگز دست از قلم نکشیم.
تغییر برای نوشتن:
اما تغییر با نوشتن میطلبد که اولویتها و سبک زندگیمان را تغییر بدهیم. پس همزمان با «نوشتن برای تغییر» کوشیدن برای «تغییر با نوشتن» هم ضروریست. بله گفتن به نوشتن، توامان با نه گفتنهای بیشمار ممکن میشود.
نوشتن وامیداردت به رابطههای تازه، مشاهدهی عمیق و بازاندیشی دربارهی همه چیز.
تغییر برای نوشتن، نوشتن برای تغییر. این است که برمیانگیزدمان. ما آیندگانیم.
*از شما چه پنهان، چندیست بدجور هوس کردهام «خواستن» و «خواهر» و... را هم به سیاق «حتمن» و «حتا» و... با گفتار همخوان (یا همخان) کنم و بنویسم «خاستن» و «خاهر» و هیچ هم عین خیالم نباشد فرق «برخاستن» و «برخواستن». ولی فعلن ویار نسنجیدهییست که بهتر است موکول شود به بعد. چون هیچ حوصله ندارم سر رسمُلخط (رسمالخط) با کسی جدل کنم.