- Apr
- 132
- 892
- مدالها
- 9
درود.
لازم دونستم هرگاه وقتم آزاد بود، اندکی از نکات یک داستان پردازیه کلیشهای رو به صورت طنز اینجا بگم تا کاربران عزیز با مطالعهشون کمی در سبک نوشتنشون تغییر ایجاد کنن!
با زدن این تاپیک قصد ندارم به رمان کسی توهین کنم، انتقادی هم ندارم، فقط خواستم این تایپیک در انجمن باشه تا نویسندگانِ تازهکار از محتواهای تکراری آگاه باشند!
مرض داشتن:
داشتن مریضی از صفات خیلی بارز برای یک دخترنقش اصلیه و واقعا پسندیدست.
حالا این مریضی فرق نمیکنه که روحی روانی باشه یا جسمی. مریضی هایی که چندوقته مد شده تو رمان ها عبارتنداز: فوبیای ترس از محیط های بسته، افت فشار، افسردگی و احساس تنهایی که درنهایت موجب نخوردن غذا و زیر سرم رفتن میشه، شکست عشقی از عشق سابق که باعث میشه دختر داستان به هیچ پسری اعتماد نکنه و با خودش بگه دیگه عاشق هیچ پسری نمیشم (که همهی اینا درحد حرف و گول زدن خوانندهی گرامیه، چون دختره از همون اول که پسره نقش اصلی تو داستان میاد میخ و مبهوت قیافهی پسره میشه، بعد مثلا خودش رو میگیره که من از این پسره خوشم نمیاد و بعد از 40 یا 50 صفحه کل کل(این و درنظر داشته باشید که دختره تو صفحه ی 20 ام این کل کل ها عاشق پسره شده اما غرورش مانع بروز میشه و از این حرفا) دختره عاشق پسره میشه. حالا یا بعد از عاشق شدن کلی داستان و کش میدن واین دختر پسری که هفت خط روزگارن متوجه عشق هم نمیشن یا حتی اگر متوجه عشق هم بشن و به هم اعتراف کنن بعد از اعتراف یه اتفاقی میفته، یه سوءتفاهمی پیش میاد، یکی دختره رو میدزده و یا حالا هرچی باعث میشه که تعداد صفحات و زیاد بشن و به قول خودمون شیر آب و تو رمان باز کنن و داستان و کش بیارن.
خوب خیلی از مسئله پرت شدیم.
داشتیم درباره ی مریضی ها حرف میزدیم.
داشتن مریضی ها تو رمانها خیلی کارآمده و باعث نزدیکی بیشتر دختر پسر میشه.
مخصوصا اینکه این مریضی باعث غش کردن دختره هم بشه.
از دیگر مریضی ها مسموم شدنه که باعث سرگیجه و حالت تهوع در دختر میشه (البته فقط حالت تهوع نه خودش! به دختر داستان این انگار نمی چسبه!) که همین سرگیجه و حالت تهوع ساده باعث گم شدن دست و پای پسر داستان میشه و سریع دختره رو میندازه رو کولش و میبره بیمارستان..
و اما یکی مهمترین مریضی ها که چهارچوب داستان رو میتونه شکل بده و خودش یه رمان رو بچرخونه بیماریه قلبیه! این بیماری واقعا بیماریه خوبیه مخصوصا وقتی که نیاز به پیوند داشته باشه. در اکثر موارد فردی که قلبش و به دختر داستان پیوند میدن یه شوهری، برادری، پدری (البته پدر جوونا)چچیزی داره که بیشترشون این شرط و میذارن که درصورتی قلب فلان عزیزمون و میدیم که باهامون ازدواج کنه یا همیشه پیشمون باشه یا یه چیزی مثل اینا.
اصلا آدم وقتی این رمانای کلیشهای رو میخونه ذوق میکنه و دلش میخواد یه مریضی ای بگیره تا اینجوری بختش باز بشه! (البته این روش بخت باز شدن درحد خواستهی دل میمونه و حتی اگر پری آرزوها هم بگه خواستت رو بگو به زبون جاری نمیشه! چون که ما شانس نداریم و ممکنه اون مریضیای که میگیریم اسهال باشه و اون مردی که شرط میذاره از این مردایی باشه که دم توالت عمومی پول میگیرن و آفتابه میدن! شرطش هم این باشه که به شرطی میذارم بری توالت که بام مزدوج بشی! حالا درسته طرف شغل خیلی شریف و مهمی داره اما به نظر شما با وجود همچین اتفاقاتی که در زندگی میتونه بیوفته،وهمچین آرزویی ریسک نیست؟ مگر اینکه از قبل تمام شرایطش رو تعیین کنید و حواستون باشه که چیزی رو جا نذارید تا بعدن براتون شر بشه.
دیگه خود دانید
خلاصه که شرط کلیشه نویسی دادن یه مرضه لاعلاج به دختره نقشه اصلیه که به طرز باور نکردنیای خود به خود خوب بشه و بره دنبال عشقش، آه که چه دل انگیز..
حالا اگر داخل رمانت چنین چیزهایی نیست تو حق نداری بیای در جمع مـا کلیشه نویسان و جرئت کنی خودت رو کلیشه نویسی حرفهای خطاب کنی.
بله اینجوریاس!
لازم دونستم هرگاه وقتم آزاد بود، اندکی از نکات یک داستان پردازیه کلیشهای رو به صورت طنز اینجا بگم تا کاربران عزیز با مطالعهشون کمی در سبک نوشتنشون تغییر ایجاد کنن!
با زدن این تاپیک قصد ندارم به رمان کسی توهین کنم، انتقادی هم ندارم، فقط خواستم این تایپیک در انجمن باشه تا نویسندگانِ تازهکار از محتواهای تکراری آگاه باشند!
مرض داشتن:
داشتن مریضی از صفات خیلی بارز برای یک دخترنقش اصلیه و واقعا پسندیدست.
حالا این مریضی فرق نمیکنه که روحی روانی باشه یا جسمی. مریضی هایی که چندوقته مد شده تو رمان ها عبارتنداز: فوبیای ترس از محیط های بسته، افت فشار، افسردگی و احساس تنهایی که درنهایت موجب نخوردن غذا و زیر سرم رفتن میشه، شکست عشقی از عشق سابق که باعث میشه دختر داستان به هیچ پسری اعتماد نکنه و با خودش بگه دیگه عاشق هیچ پسری نمیشم (که همهی اینا درحد حرف و گول زدن خوانندهی گرامیه، چون دختره از همون اول که پسره نقش اصلی تو داستان میاد میخ و مبهوت قیافهی پسره میشه، بعد مثلا خودش رو میگیره که من از این پسره خوشم نمیاد و بعد از 40 یا 50 صفحه کل کل(این و درنظر داشته باشید که دختره تو صفحه ی 20 ام این کل کل ها عاشق پسره شده اما غرورش مانع بروز میشه و از این حرفا) دختره عاشق پسره میشه. حالا یا بعد از عاشق شدن کلی داستان و کش میدن واین دختر پسری که هفت خط روزگارن متوجه عشق هم نمیشن یا حتی اگر متوجه عشق هم بشن و به هم اعتراف کنن بعد از اعتراف یه اتفاقی میفته، یه سوءتفاهمی پیش میاد، یکی دختره رو میدزده و یا حالا هرچی باعث میشه که تعداد صفحات و زیاد بشن و به قول خودمون شیر آب و تو رمان باز کنن و داستان و کش بیارن.
خوب خیلی از مسئله پرت شدیم.
داشتیم درباره ی مریضی ها حرف میزدیم.
داشتن مریضی ها تو رمانها خیلی کارآمده و باعث نزدیکی بیشتر دختر پسر میشه.
مخصوصا اینکه این مریضی باعث غش کردن دختره هم بشه.
از دیگر مریضی ها مسموم شدنه که باعث سرگیجه و حالت تهوع در دختر میشه (البته فقط حالت تهوع نه خودش! به دختر داستان این انگار نمی چسبه!) که همین سرگیجه و حالت تهوع ساده باعث گم شدن دست و پای پسر داستان میشه و سریع دختره رو میندازه رو کولش و میبره بیمارستان..
و اما یکی مهمترین مریضی ها که چهارچوب داستان رو میتونه شکل بده و خودش یه رمان رو بچرخونه بیماریه قلبیه! این بیماری واقعا بیماریه خوبیه مخصوصا وقتی که نیاز به پیوند داشته باشه. در اکثر موارد فردی که قلبش و به دختر داستان پیوند میدن یه شوهری، برادری، پدری (البته پدر جوونا)چچیزی داره که بیشترشون این شرط و میذارن که درصورتی قلب فلان عزیزمون و میدیم که باهامون ازدواج کنه یا همیشه پیشمون باشه یا یه چیزی مثل اینا.
اصلا آدم وقتی این رمانای کلیشهای رو میخونه ذوق میکنه و دلش میخواد یه مریضی ای بگیره تا اینجوری بختش باز بشه! (البته این روش بخت باز شدن درحد خواستهی دل میمونه و حتی اگر پری آرزوها هم بگه خواستت رو بگو به زبون جاری نمیشه! چون که ما شانس نداریم و ممکنه اون مریضیای که میگیریم اسهال باشه و اون مردی که شرط میذاره از این مردایی باشه که دم توالت عمومی پول میگیرن و آفتابه میدن! شرطش هم این باشه که به شرطی میذارم بری توالت که بام مزدوج بشی! حالا درسته طرف شغل خیلی شریف و مهمی داره اما به نظر شما با وجود همچین اتفاقاتی که در زندگی میتونه بیوفته،وهمچین آرزویی ریسک نیست؟ مگر اینکه از قبل تمام شرایطش رو تعیین کنید و حواستون باشه که چیزی رو جا نذارید تا بعدن براتون شر بشه.
دیگه خود دانید
خلاصه که شرط کلیشه نویسی دادن یه مرضه لاعلاج به دختره نقشه اصلیه که به طرز باور نکردنیای خود به خود خوب بشه و بره دنبال عشقش، آه که چه دل انگیز..
حالا اگر داخل رمانت چنین چیزهایی نیست تو حق نداری بیای در جمع مـا کلیشه نویسان و جرئت کنی خودت رو کلیشه نویسی حرفهای خطاب کنی.
بله اینجوریاس!