ساحـره
سطح
0
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمانبوک
- Jun
- 296
- 1,816
- مدالها
- 2
قدیمها در یک دهکدهی دورافتاده، چوپانی بزهایش را در کوهها چرا میداد. هر روز باید مراقب بود که گرگها به گله حمله نکنند. چوپان همیشه میدید که گرگها به دنبال بزها هستند و میخواهند یکی از آنها را شکار کنند، اما هیچوقت به میشها (گوسفندهای ماده) کاری ندارند چون آنها را نمیخورند.
یک روز، گرگها تصمیم گرفتند با هم جلسه بگذارند و دربارهی اینکه کدام حیوان آسانتر شکار شود و غذای بهتری است، صحبت کنند. گرگها به این نتیجه رسیدند که میشها خیلی سریع و باهوش هستند و شکارشان سخت است، ولی بزها کمتر مراقبت میشوند و شکارشان راحتتر است. پس گرگها تمام تمرکزشان را روی بزها گذاشتند و برای شکار آنها برنامهریزی کردند.
چوپان که از این نقشهها خبر داشت، تصمیم گرفت گلهاش را به شکلی نگه دارد که گرگها نتوانند راحت به آنها نزدیک شوند. او میشها را در مرکز و بزها را در اطراف قرار داد و هر روز با سگهای نگهبان بیشتری به کوه میرفت. گرگها که برنامههایشان نقش بر آب شده بود، شکست خوردند ولی باز هم امیدوار بودند.
این داستان در اصل نشانهی این است که گاهی آدمها هدفهایی دارند که شاید نتوانند به آن برسند (مثل گرگ به میش)، اما به چیزهای دیگر اکتفا میکنند که برایشان مطلوبتر است (مثل بز برای گرگ). این ضربالمثل به ما میگوید که در زندگی باید به هدف واقعیمان فکر کنیم و بدانیم که ممکن است گاهی مجبور شویم از برخی خواستهها بگذریم و به گزینههای جایگزین رضایت دهیم.
یک روز، گرگها تصمیم گرفتند با هم جلسه بگذارند و دربارهی اینکه کدام حیوان آسانتر شکار شود و غذای بهتری است، صحبت کنند. گرگها به این نتیجه رسیدند که میشها خیلی سریع و باهوش هستند و شکارشان سخت است، ولی بزها کمتر مراقبت میشوند و شکارشان راحتتر است. پس گرگها تمام تمرکزشان را روی بزها گذاشتند و برای شکار آنها برنامهریزی کردند.
چوپان که از این نقشهها خبر داشت، تصمیم گرفت گلهاش را به شکلی نگه دارد که گرگها نتوانند راحت به آنها نزدیک شوند. او میشها را در مرکز و بزها را در اطراف قرار داد و هر روز با سگهای نگهبان بیشتری به کوه میرفت. گرگها که برنامههایشان نقش بر آب شده بود، شکست خوردند ولی باز هم امیدوار بودند.
این داستان در اصل نشانهی این است که گاهی آدمها هدفهایی دارند که شاید نتوانند به آن برسند (مثل گرگ به میش)، اما به چیزهای دیگر اکتفا میکنند که برایشان مطلوبتر است (مثل بز برای گرگ). این ضربالمثل به ما میگوید که در زندگی باید به هدف واقعیمان فکر کنیم و بدانیم که ممکن است گاهی مجبور شویم از برخی خواستهها بگذریم و به گزینههای جایگزین رضایت دهیم.