جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {گش دالنجه} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ragazza della notte با نام {گش دالنجه} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 295 بازدید, 9 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {گش دالنجه} اثر•aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
نام اثر: گش دالنجه*
نویسنده: aryana elhaei badeyri
ژانر: درام، تراژدی
عضو گپ نظارت ادبی اول
مقدمه:
به رفتنت می‌نگرم و قلب خونینم را برای قدم‌های استوارت فرش قرمز می‌کنم.
می‌روی و انگشتان پینه بسته‌ام بار دیگر قلم به دست می‌شوند.
می‌روم و خاطرات ذهنِ دلِ آشفته‌ام را در برگ‌های در حال سوختن جا می‌گذارم.
چه کسی قرار است نام دفتر را بخواند؟

گش دالنجه: به معنای قلب آشفته که ترکیبی از کلمات پارسی« گش» و لغت نامه بختیاریکا« دالنجه»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Me~

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,340
14,178
مدال‌ها
4
1000009583.png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
امروز نُه روز به رفتنش مانده. خرده‌های قلبم زیرِ کارتن‌های اثاثیه‌اش ریزتر از پیش می‌شوند. حتی مرغ‌های نشسته بر روی دستان چروکیده‌ی بلندقامتان باغ هم، سکوت را بر ابراز ناله‌های اندوهگین ترجیح می‌دهند. من هم از موهایم به دور خودم لانه‌ای می‌سازم تا در روز رفتنش لانه را با آتش مزین کنم. عشقش به من همانند رهگذر از کوچه، گذرا بود و قلبم برایش بازیچه.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز هشتم قبل از رفتنش. امروز دلم را صدپاره کرد؛ اما چه کنم که نخ و سوزن هم در دستان خودش بود. می‌گفت:« اصول دل کندن این است، دل شکستن.» چه کنم که کلنگ هم اگر دلم را خرد کند، چسب فوری نگاهش دلم را سر و سامان می‌دهد. دلم را گفتم:« در این چرخه چه دیدی که نمی‌کَنی؟»
گفت:« اصول عشق را! شاید نبینی اما مجنون دوباره شدی.»
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز هفتم. باز از خانه بیرون زدم. نمی‌توانستم پر کشیدن جان از بدنم را به تماشا بنشینم. چند وقتی بود ضربان‌های مغزم کمتر شده‌بود. خیلی چیزها را به خاطر نمی‌آوردم. اگر بشود گفت خاطراتمان خیلی چیزها هستند... پس خیلی چیزها را به خاطر دارم و خودِ قبل از او را فراموش کردم. گمان کنم اصلاً وجود نداشته. کاش راهی داشتم که قبل از« او» هم وجود داشته‌باشم تا بعد از آن هم بمانم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز ششم قبل از مردن. دروازه‌های قلبم تکه‌تکه شده و به روی زمین ریخته شده‌بود. آینه هم نگاهم را پاسخ نمی‌داد. از اکسیژن پرسیدم:
- می‌بینی‌اش یا نه؟
جوابی دریافت نکردم. صدایی به درون حلقه‌های آویزان به گوش‌هایم، پیچید. صدایش را که گوش دادم، دیدم بی‌راه هم نمی‌گوید؛ شاید من هم باید به سراغ یار دیرینه‌ام، تیزیِ مورد علاقه‌ام بروم.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز پنجم. به دیوار سرد تکیه داده‌ام و ثانیه‌ها را می‌شمارم؛ اما نمی‌دانم چرا ثانیه‌ها از یک فراتر نمی‌روند. صدای نفس‌هایش را نمی‌شنوم... او همیشه همین اندازه در سکوت و سکون به سر می‌برد؟ نه؛ یادم می‌آید زمانی پر از شور زندگی بود؛ اما حالا هر اندازه بیشتر بنگرم، بیشتر به تهی بودنش پی می‌برم. او به اندازه خلاء پر و خالی است و من هر لحظه بدون اراده بیشتر به درونش کشیده می‌شوم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز چهارم، یک روز قبل از شمارش معکوس. امروز دیوار نمناک را خونین دیدم. هرچه به اطراف نگریدم تا تو را بیابم چیزی نیافتم و آن‌گه بود که مشعرم به کار افتاد و قلبم درک کرد که این لک‌های آلبالویی‌رنگ، همه از مشت‌های من خارج شده. نگاه لرزانم را به دستانم انداختم و دستان نیلی‌رنگم را به تماشا نشستم که چگونه بی‌پناه می‌لرزند و دستان تو نیستند تا آرامشان کنند.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
روز سوم، شروع شمارش معکوس. امروز دست‌هایم را آتش زدم. در بیمارستان همه‌اش مرا ملامت می‌کردند که چرا. آخر آنان که نمی‌دانستند دستانم جانش بود، من هم آتش زدم به جانش. فقط نمی‌دانم چرا با وجود شادی‌ام، اشک‌هایم سرازیرند؛ شاید قلبم از آسیب رساندن به خودم بی‌زار بود، شاید هم از آسیب رساندن به جان عزیزش. هرچه بود، دیگر من در حال تمام شدن بودم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
مدیر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,921
7,121
مدال‌ها
3
***
تنها دو روز به روز موردنظر مانده. امروز نشانه‌های رفتنش بیشتر از پیش در چشمم بود، در آیینه‌ی اتاق، در آیینه‌ی هال، در آیینه‌ی روشویی... همه‌جا. به هر آیینه‌ای می‌نگریدم، کسی را می‌دیدم که نمی‌شناختمش. کمی خوف برم داشته‌بود. نتیجه هراسم هم شد بیمارستانی که دستانم را باندپیچی کردند. مدام سین‌جیمم می‌کردند که «چرا؟» آنها که ندیده‌بودنش، هرچه هم توضیح می‌دادم، نمی‌خواستند درک کنند.
 
بالا پایین