جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء گفتگوی خیالی پروانه و گل

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط آریانا با نام گفتگوی خیالی پروانه و گل ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 605 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع گفتگوی خیالی پروانه و گل
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
پروانه از پیله اش به دشت و صحرا نگاه کرد. آهسته خودش را بیرون کشید و چند بار بال هایش را به هم زد. بوی خوش گل هادر دشت پیچیده بود. خوش حال بود که می تواند سبک بال به هرطرف بپرد. اما نمی دانست به کجا برود.

نسیم ملایمی وزید او را به طرف یک شاخه گل سرخ برد. گُل سرخ با دیدن اش لبخند و گفت: خوش آمدی پروانه ی زیبا. پروانه که خسته شده بود روی گُل نشست وپرسید: اسم تو چیه؟. گُلِ سرخ برگ های لطیف اش را تکان داد و گفت: همه به من می گویند گُلِ سرخِ زیبا. پروانه بال های رنگارنگ اش را به هم زد و گفت : تو همیشه اینقدر خوش بویی؟. گُل سرخ که فهمیده بود، پروانه خوش رنگ تازه از پیله بیرون آمده، از یکی از گُل برگ هایش جامِ کوچکی درست کرد.
پروانه پرسید می خواهی چکار بکنی؟ گُل سرخ مقداری ازعطرش را داخلِ جام ریخت و گفت: اول این را بخور تا بعدا بیشتر با هم حرف بزنیم. پروانه که تشنه بود عطرِ خوش بوی گُل سرخ رانوشید. عطر آنقدر خوشمزه بود که پروانه به هیجان آمد و شروع به چرخیدن در اطرافِ گُل سرخ کرد.

پروانه ی رنگارنگ که با همان هیجان در اطرافِ گُل سرخ می چرخید ، پرسید: این چه غذایی بود که به من دادی؟ چرا حالم تغییر کرد؟ گُل سرخ لبخندی زد و گفت: همه ی پروانه ها فقط برای این به دنیا می آیند تا گل ها را دوست داشته باشند. این شهدِ وجودم بود که به تو دادم. بعد از این تو فقط گل ها را دوست خواهی داشت.
پروانه ی رنگارنگ که حالا فکر می کرد بزرگ تر شده و می تواند حرف های گُلِ سرخ را درک کند، گفت: یعنی من می توانم در کنار تو زندگی کنم؟ گُل سرخ برگ هایش را از هم باز کرد و او را در آغوش کشید. پروانه احساس کرد تمام وجودش از عطرِ گلِ سرخ پر شده است.

 
بالا پایین