جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء گلی که چیده شده است!

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام گلی که چیده شده است! ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 192 بازدید, 1 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع گلی که چیده شده است!
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
موضوع انشا: گلی که چیده شده است
.
.
.
ژانر: اجتماعی، تراژدی
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DLVAN
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
🥀انشا از زبان گلی که چیده شده است🥀 ************************ بنام خداوندی که ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند.هر نفسم را هنوز با امید می کشم اما چه فایده دیگر حتی امید هم ناامیدی رادر امروزم صدا می‌زند. به زیبایی‌ام چه گل‌ها و گیاهانی که حسرت نمی‌خوردند، از رنگ رخم چه دل‌ها که شاد نمی‌شدند، ولی حالا دنیای زیبایم با دستانی که لطافت برگ‌هایم را پس زدند نفسم را برید و کمرم را در این دنیا خم کرد. دیگر بازی نسیم را با برگ‌هایم حس نمی‌کنم، دیگر نور خورشید را در قلبم فریاد نمی‌زنم، از الان دیگر قلبی ندارم که برای باران بتپد، قطرات شبنم دیگر روی تنم نقش دنیا نمی‌بندد. نقاشی ابرهای اسمان را تیره‌تر از همیشه می‌بینم، پرواز پرندگان گویی با سقوط همراه شده، آه! دنیایم برعکس شده انگار دیگر زندگی به گل‌های بی‌آزاری مثل من هم رحم نمی‌کند اکنون دیگر امیدی نیست، گل برگ‌هایم پژمرده شده و وداع برگ‌هایم در قلب زخم خورده‌ام حکاکی می‌شود نمی‌دانم چرا با من این کار را کردند، گناه من در این دنیای خاکی به جز، مشتی خاک، مروارید روشن آسمان، قطرات عشق آبی خداوند چه بود دلم تنگ می‌شود برای سکوت شب همان سکوتی که با هم آغوشی موجودات کوچک و بی‌پناهی که ترسیده بودند از هیاهوی ترسناک بی صدای شب، سپری می‌شد دلم تنگ می‌شود برای زنبورهایی، پروانه‌هایی، که ارزش برگ‌های لطیفم را می‌دانستند وجودم نت‌های موسیقی زندگی را می‌خوانند که بر امواج بادها سوار می شدند و به قلب پر تب و تابم آرامش می‌دادند چشم‌هایم دیگر فروغی ندارد، گویی آخرین لحظات است دیگر تمام می‌شود دنیای گل گلی ام خداحافظی می کنم از آسمان، که فرستاد برایم قطرات زندگی را، از خورشید نورش را که خالصانه نثارم می‌کرد، از نسیم‌هایی که همیشه مرا می‌خنداندند و به بازی می‌گرفتند برگ‌هایم را، و از خاک تشکر می‌کنم، توصیفی ندارم. برایش چشم‌هایم را باز کردم از وجودش بودم و وجودم را از او دارم، از دوستان جان دارم با وجودشان نقشی نکو از این دنیا در قلبم کشیدند اما با دلی گرفته از انسان‌هایی می‌روم که زندگی‌ام را پژمرده کردند، نفسم را بریدند، قلبم را خفه کردند، سوی چشمانم را گرفتند و مرا از همه جدا کردند. از پیش خدا برایشان شکایت می‌کنم، قلبم را خیلی به درد آوردند همان قلبی که در این دنیا می‌گذارم و می‌روم چون زندگی‌ام در این دنیا هر چند کم و دردناک بود اما شادی‌های زیادی را به من هدیه داد، قلبم یادگاری باشد از یادم امیدوارم دیگر هیج گلی حس مرا تجربه نکند و از دید الان من به دنیا ننگرد و دوران شیرینی را سپری کند؛ بهاری کن مرا جانا که من پابند پاییزم و آهنگ غزل‌های جوانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی‌امانم گریه می‌خواهد.
 
بالا پایین