صدای نم نم باران از بالکن خانه به گوش می رسید، قطره ها گویی مرا صدا می زدند. چتر رنگی ام که مدت ها در گوشه کمد انتظار کشیده بود را برداشتم و راهی کوچه شدم. آرام آرام قدم زدم و با هر قدمی که بر می داشتم قطره ها تندتر بر روی چتر فرود می آمدند و بر زمین می ریختند.
با قدم های آهسته تا سر کوچه رفتم و به درختان بلند پارک رسیدم. حالا باران تندتر می بارید و باد ملایمی با وزش خود چتر رنگی ام را به این طرف و آن طرف تکان می داد. روبرو را نگاه کردم و درخت های سبز را دیدم که حالا تن پوش طلایی و ارغوانی رنگ زیبایی پوشیده بودند و به کمک باران آلودگی ها و گرد و غبار را از سر و صورت خود می شستند.
نیمکت ها و صندلی های پارک همگی خالی شده بودند و چند نفر فقط در گوشه ای از پارک زیر یک سایبان پناه گرفته بودند تا باران قطع شود، اما من دوست داشتم باران بیشتر و بیشتر ببارد.
همه چیز زیباتر شده بود و فکر می کردم چتر رنگی ام نیز مانند من شاد از آمدن قطره های باران است. انگار دیگر تابستان گرم و خشک مانند خاطره ای دور به نظر می رسید و این باران دل انگیز با آمدنش همه چیز را جانی دوباره بخشیده بود.
تا انتهای پارک رفتم و از صدا و بوی خاک باران خورده که در همه جا پیچیده بود لذت بردم، نفس های عمیق کشیدم تا آن لحظه های ناب را با تمام وجود حس کنم.
قطره ها باران را تماشا کردم که با شوق بر زمین فرود می آمدند و چتر رنگی ام را بستم و باران را به آغوش کشیدم. قطره ها روی سر و صورتم می چکیدند و من از شوق لبریز می شدم.
با قدم های آهسته تا سر کوچه رفتم و به درختان بلند پارک رسیدم. حالا باران تندتر می بارید و باد ملایمی با وزش خود چتر رنگی ام را به این طرف و آن طرف تکان می داد. روبرو را نگاه کردم و درخت های سبز را دیدم که حالا تن پوش طلایی و ارغوانی رنگ زیبایی پوشیده بودند و به کمک باران آلودگی ها و گرد و غبار را از سر و صورت خود می شستند.
نیمکت ها و صندلی های پارک همگی خالی شده بودند و چند نفر فقط در گوشه ای از پارک زیر یک سایبان پناه گرفته بودند تا باران قطع شود، اما من دوست داشتم باران بیشتر و بیشتر ببارد.
همه چیز زیباتر شده بود و فکر می کردم چتر رنگی ام نیز مانند من شاد از آمدن قطره های باران است. انگار دیگر تابستان گرم و خشک مانند خاطره ای دور به نظر می رسید و این باران دل انگیز با آمدنش همه چیز را جانی دوباره بخشیده بود.
تا انتهای پارک رفتم و از صدا و بوی خاک باران خورده که در همه جا پیچیده بود لذت بردم، نفس های عمیق کشیدم تا آن لحظه های ناب را با تمام وجود حس کنم.
قطره ها باران را تماشا کردم که با شوق بر زمین فرود می آمدند و چتر رنگی ام را بستم و باران را به آغوش کشیدم. قطره ها روی سر و صورتم می چکیدند و من از شوق لبریز می شدم.