- Mar
- 553
- 3,552
- مدالها
- 4
بوی خون مقدمهای برای کشیدن ماشهی اندوه است.
او خود، در برهوت غمناکی در موت سفر کرده است...
ندایی از زبان زهرآگینش به بیرون درز نمییابد، مگر اینکه آدم بیگناهی در پشت انبوه دشواریها منتظرش باشد.
او در دوزخ وجدانش رها گردیده، اما سرمای بهشت را نمیخواهد.
او در آن حدی رنجیده خاطر گشته که سزای یک نفوذی را از بر میخواند!
او خود، در برهوت غمناکی در موت سفر کرده است...
ندایی از زبان زهرآگینش به بیرون درز نمییابد، مگر اینکه آدم بیگناهی در پشت انبوه دشواریها منتظرش باشد.
او در دوزخ وجدانش رها گردیده، اما سرمای بهشت را نمیخواهد.
او در آن حدی رنجیده خاطر گشته که سزای یک نفوذی را از بر میخواند!