جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی ۱۰ اشعار برگزیده فرانسوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط baran.kh با نام ۱۰ اشعار برگزیده فرانسوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 98 بازدید, 10 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع ۱۰ اشعار برگزیده فرانسوی
نویسنده موضوع baran.kh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط baran.kh
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
بسم الله الرحمن الرحیم
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
درختی در باغ هست که در خیالاتم میوه داده و نامی ندارد،

من آن را درخت سکوت می‌نامم.

آوازهای ناگفته در زیر برگ‌هایش جای دارد

خسته و خاموش، برگ‌های آن را ناظر می‌دارم

بالاتر از شاخه‌ها، کفشدوزک‌ها پرواز می‌کنند

آنان نماد امیدند، اما در من بیداری نمی‌آورند.

اوقاتی هست که برگ‌های خشکش را شمرده،

به این فکر می‌کنم که چرا چنین دور و تنها شده است؟

پس از مدتی پاییز می‌آید و برگ‌ها کمی نغز و خاکستری‌تر می‌شوند

و سپس خشک شده و برمی‌گردند.

اما همیشه خاموشانه برگ‌ها نمایانند

درخت سکوت با پوشیدن چهار فصل خود، هنوز تنهاست. »
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
شمع از بندن (اسمی که به جسد در زمان عصر رنسانس گفته می‌شد) طلاق گرفت
و دلم را فتح کرد و با آتشم بر خنده بست.

مرا پرسید: آیا تو روشنایی دوست داری یا تاریکی؟ آیا می‌توانم در آتش تو ادامه‌ دهم یا باید بمیرم؟

پاسخ دادم: اگر مرا دردی نرساند، در آغوش خود بگیر و روشنایی‌ام را در خودم گردان،

تا بتوانم در ظلمتی که جهان افتاده است، آرامشی را پیدا کنم
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
الا! برای آن دانشجوی جوان

که برای همه شناخته شده بود

دلتنگ او هستم که آینده درخشانش نابود شده است

زندگی با امید، پر از طموحات

با اینکه وعده‌ها از بین رفتند

از جان مرکب تهی شده است

رویاهای مردانه‌اش نیز قطع شده و آینده‌ای نیست

وی می‌توانست به مردی ارجمند تبدیل شود و تا همیشه تحسین شود

اما او در قبر گور جوانی خوابید

قربانی اسرار بی‌رحمانهٔ زندگی شد

کتاب‌ها و کاغذهایش بدون لمس باقی مانده است

محفظه‌ٔ جوهر خشک شده‌ای، قلمچی از کار افتاده‌ٔ او،

اکنون خاموش، آرزوها و خواست‌های او نیز مرده‌ا

ولی ما نباید او را فراموش کنیم

پس دوستش داشته باشیم

سوگواری با سراوان برای سرنوشت ناشفیق او

او بهینه‌اندیشی را با خود، لحظه‌ به لحظه می‌برد

و این بخشی از آثار او

به همه جا حک شده و رخشانیده باشد.
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
سپیده‌دم عالی

ای مهتاب، پرده بردار

تقدیس شده از شب، پردیس از آگاهی

تمدن از طلوع،

زیبایی در آسمان بی‌مرزت

تویی که تاریکی روز را از بین می‌بری

و تاریکی شب را زیبا می‌کنی!

در بزرگی فوق‌العاده‌ات، هرگز

جز پرده‌ٔ لطف بیشتر نیافت

حتی در آستانهٔ مرگ،

پرده‌ای آرام‌بخش و عظیم

تویی که برای جوانی دائم

فریبنده و دوام بخش است!
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
بامدادان رفت روباهی به باغ

دید بنشسته است بر بامی کلاغ

نشئه و شادی بی‌اندازه داشت

زیر منقارش پنیری تازه داشت

گفت در دل روبه پرمکر و فن

کاش بود این لقمه اندر کام من

با زبانی چرب و با صد آب و تاب

گفت پس با وی که: ای عالیجناب

از همه مرغان این بستان سری

وه! چه مه‌رویی چه شوخ و دلبری

این‌چنین زیبا ندیدم بال و پر

پر و بال توست این یا مشک تر!

خود تو دانی من نیَم اهل گزاف

گر بُرندم سر نمی‌گویم خلاف

گر تو با این بال و این پرواز خوش

داشتی بانگ خوش و آواز خوش

شهره چون سیمرغ و عنقا می‌شدی

ساکن اقلیم بالا می‌شدی

غره شد بر خود کلاغ خودپسند

خودپسند آسان فتد در دام و بند

تا که منقار از پی خواندن گشاد

لقمه‌ی چرب از دهانش اوفتاد

نغمه چون سر داد در شور و حجاز

کرد شیرین کام رند حیله‌ساز

شد نصیب آن محیل نابکار

طعمه‌ای آن‌سان لذیذ و آب‌دار

گشت روبه چون ز حیلت کامکار

داد اندرزی چو درّ شاهوار

گفت هر جا خودپسندی ساده است

چاپلوسی بر درش استاده است

آن تملق‌پیشه‌ی رند هوشمند

نان خورد از خوان مرد خودپسند
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
من قطرهٔ دیگری نیستم

پادشاهی از یک سرزمین بارانی

پادشاهی که ثروتمندم، اما بی‌قدرت، جوان و به همه چیز خسته،

که با تحقیر معلمان خود، نمی‌خندد

درحالی‌که با سگ‌ها و سایر حیوانات بی‌احساس،

خسته‌ای قابلیت جلب ندارد.

هیچ چیز، نه شکار، نه شاهین، نه مردم نزدیک بالکن، او را به خنده‌ نمی‌آورد.

شوخی پسندیدهٔ رویایی، دیگر درست نمی‌شود

برای این بیمار سخت‌گیر، خنده‌دار بودن وجود ندارد.

تخت پَر پرفروشش به قبر تبدیل شده‌است،

و پرنسس اطرافش که هر شاهی را زیبا می‌داند، دیگر توانایی پوشیدن لباس‌های بی‌شرمانه را ندارند،

تا این جسد لاغر را به خنده تحریک کنند.

ادراک دانشمندی که طلا برایش می‌سازد

هرگز نتوانست آن عنصرِ فاسد را از بین ببرد

و در این بشکه‌ٔ تنگ که از آن‌های مردانه برافروخته شده،

طلا در وسط تخت مرگش رایحه داده‌ است.

چه بیشتر ماهیت تفت کرده آن‌جا ظاهر می‌شود،

که داستان عجیب بسیاری دیده،

ردی از عشق هیاهوهای مردم و مشیت‌ها.
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
در این رویای بُرنده و غریب
زنی ناشناس می‌بینم
دوستش دارم و دوستم دارد
و در هر رویا نه همان زن است
و نه دیگری با تمام بودنش
که دوستم می‌دارد و مرا بلد است
موهایش نمی‌دانم
قهوه‌ای، طلایی، یا به رنگ حناست
و نامش، می‌دانم
که شیرین است و شنیدنی
مثل نام معبودهایی که تبعیدی زندگی‌اند

نگاهش به تندیس‌ها می‌ماند
در صدایش اما که دور است ، سنگین است و آرام
کرنشی است به صداهایی عزیز که خاموشی گرفته‌اند

از آن رو که می‌داند مرا
دل من، شفاف و بی‌لک
تتها با او
آه دیگر دردی نیست

به خاطر او شرجیِ پیشانی پریده رنگم
تنها با او آنگاه که گریان است
رنگ می‌گیرد باز
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
پالتوی من به ایده آل می‌رسید، بر زمین می‌گشتم،

ای موزا! و فرزند با وفای تو بودم!

آه! آرزوهای زیبای طراوت‌بخش داشتم. لباس شلوار من یک چاه پهن و عظیم داشت.

پوسته ریزی عاشقانه کنونی پرگرفته،

در پی پای خود ریمی و شعرچینی کردم.

نانوایی من در مقابل تنها یورش بزرگ بود.

ستارگان من در آسمان، صدای آرام آور داشتند،

و من نشسته بر روی خیابان‌ها به آنها گوش می‌دهم.
 
موضوع نویسنده

baran.kh

سطح
4
 
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
کاربر ممتاز
Jan
4,822
8,694
مدال‌ها
4
شب هیچ‌گاه کامل نیست
همیشه چون این را می‌گویم و تاکید می‌کنم
در انتهای اندوه پنجره‌ی بازی هست
پنجره‌ی روشنی.

همیشه رویای شب‌زنده‌داری هست
و میلی که باید بر آورده شود،
گرسنگی‌ای که باید فرونشیند
یکی دلِ بخشنده
یکی دست که درازشده، دستی گشوده
چشمانی منتظر
یکی زندگی
زندگی‌‌ای که انسان با دیگران‌اش قسمت کند…
 
بالا پایین