جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

پاکت‌نامه ◇نامه‌ای به فواد مهجور اثر مِها کاربر انجمن رمان بوک◇

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته پاکت‌نامه توسط ئه وین؛ با نام ◇نامه‌ای به فواد مهجور اثر مِها کاربر انجمن رمان بوک◇ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 390 بازدید, 4 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته پاکت‌نامه
نام موضوع ◇نامه‌ای به فواد مهجور اثر مِها کاربر انجمن رمان بوک◇
نویسنده موضوع ئه وین؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ئه وین؛

سطح
0
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
May
1,122
13,909
مدال‌ها
2
"بسم الله الرحمن الرحيم"

نام اثر: نامه‌ای به فواد مهجورم
اثر: @مِها♪
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @NILOFAR
مقدمه:
می‌خواهم، دوست‌داشتنم را نسبت به تو بگویم!
اما؛ تو از من دوری! و این دوری تو محزون‌‌ترین جمله است که؛ هیچ گاه ترجمه نمی‌شود.
مثل یک قایق شکسته هستی، که تکه- تکه‌هایش در دریاچه فواد شکسته من به جای مانده است و پیدا نمی‌شود.
چقدر وخیم است که؛ بین این همه ناخوشی و آشوب درونت، همچنان خاطره های تو، یاد تو در ذهن من است و تو دوری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
Negar_۲۰۲۱۱۲۱۹_۱۲۴۱۳۹.png
عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب پاکت‌نامه]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

ئه وین؛

سطح
0
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
May
1,122
13,909
مدال‌ها
2
و دستانم پر از حکایت های نرسیدن است... .
با حسرت دیدار تو؛ چه شب هایی که به سپیده‌دم سفر کردم.
ظلم شب را آغوش تو دوا می‌کند که؛ آن هم نیست.
تو مانند ابری سپیدی بودی در آسمانِ آبی!
چون نه می‌توانم آن را لمس کنم، نه در آغوشم بکشم فقط- فقط می‌شد آن را نگاه کنی از دور دست ها و مجنونش باشی.
شعر‌هایم را سرودم، همه خواندند و آفرین گفتند... .
همه خواننده بودند جز همانی که باید می‌خواند.
تو را من بغضِ شیرین می‌خوانم ای دور افتاده من!
چون که؛ دیگر نامی ندارم زِ توصیف تو.
دلم طلوعی می‌‌خواهد که سرار آسمان نور چشم تو باشد... .
واژه های من دیگر توانی ندارند در وصف حال قلبم!
فقط یک نفر می‌دانست از حال و روزم، آن هم منی بود که از زاده شکسته شدن بودم.
گذری در کوچه های ذهنم می‌زنم! همه- همه در و دیوار های شهر از لبخند‌هایت ساخته شده بودند! تبسم هایی که من روز هایم‌ را با آن می‌ساختم.
و در آخر؛ گذری در کوچه های قلبم می‌زنم، اینجا هوا سرد است قبرستانی پر از مرده های متحرک دارد.
سال ها است در این متروکه زندانی‌ام!
دیگر توانی ندارم در برابر اشک‌هایم؛ لبخند هایی که بغض هایی سرطانی دارند‌!
چاره‌ بهبود این زخم های قلب و مغزم فقط تو خواهی بود.
زخم ها هم حافظه دارند.
 
موضوع نویسنده

ئه وین؛

سطح
0
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
May
1,122
13,909
مدال‌ها
2
کوه ها؛ با چند سنگ و چند مشت خاک آغاز شدند، انسان با اندوه ها آغاز می‌شود.
من، با اولین سیما‌یت!
استخوان گر بشکند، با چند دوا درمان می‌شود.
چشم عاشق گر ببارد، با بو‌*سه یار خندان می‌شود.
قلب اگر بشکند؛ نه با دوا درمان می‌گردد و نه با بودن با یار!
فواد بشر؛ از ریشه‌هایِ کوچک تا بزرگ بگیر ویرانِ می‌شود!
رنگ اشک‌هایم بی تو دارد بدیمن می‌شود، دوری‌ات همان بغضی است نیمه شب ها به سراغ من می‌آید!
از جنس کابوس‌اند روز های زندگی‌ام، کاش این نوشته‌هایم وداع های آخرم با تو باشند آخرین واژه های اندوهگین نامه‌هایم باشند.
آغوش تو؛ لحظه چشم در چشم شدن با تو رویایی است که شدنی نمی‌شود، کلیشه‌ای می‌شود بگویم اما... .
قلبم هوایش طوفانی‌ است، به وقت سخن گفتن بغض می‌ماند و توانی ندارم برای حرف زدن!
واژه های نوشته‌هایم حال چندان خوشی ندارند، گفتنی‌هایم شاید مسخره به نظر رسند، ناگفتنی‌هایم در دلم زندانی می‌مانند، سکوت کرده‌ام اما پر از حرف هایِ نا گفته‌ام.
پرستش عشق تو برای من آخرین دین است و توصیف درد دوری تو کار چندان آسوده‌ای نیست.
تو همان شعری هستی که هر چقدر هم شعر بخوانی باز هم به خودت نمی‌رسی.
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین