پاکت‌نامه ◇نامه‌ای به پدرم اثر شاهین وثوقی کاربر انجمن رمان بوک◇

[شاهین وثوقی]

~به نام خدا~
نام اثر: نامه‌ای به پدرم
اثر: الیاس
ژانر: تراژدی
مقدمه: این را تقدیم می‌کنم به باورم، کسی که صدایش می‌زنم "پدرم".
کسی که لباس‌هایش با عرق رنج و کارش شست؛ کسی که پشت هر لبخندش یک بغض عظیم به پهنایِ دریای آرام و بعد هر سکوتش یک شیون دردناک به تیزیِ خنجرهایِ رفیقان... .

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب پاکت‌نامه]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[شاهین وثوقی]

تصمیمم را گرفتم، سکوتم را می‌شکنم و در برابرت اعتراف‌هایم را می‌کنم.
دروغ گفتمت
نفرین کردمت
مسخره کردمت
نافرمانی کردم
ولی اکنون تشنه‌ی یک صدای خشمگین پر ابهت الیاس گفتنت هستم... .
بی‌شک دلت از دستم پر است.
آن روز خدایم را دیدم که مشغول قدم زدن در حیاط خانه و زیر آسمان بغض کرده بود.
ناگهان آوازش شنیده شد، به خودم آمدم و با خود گفتم او همان سپر خنجر‌هایم و قهرمان قصه‌های کودکی‌ام، پدرم است.
اینگونه تماشا کن که چگونه بخاطرت چنگ بر غرورم می‌زنم بی‌محابا... .

 

[شاهین وثوقی]

چه بگویم؟
از درد دلت؟
یا...
از رنج تنت؟
تو بگو، نام درد که می‌آید تو پادشاهش می‌باشی و نام رنج که می‌آید تو امپراطورش می‌باشی.
کافی نیست؟ کافی نیست این همه سکوتِ اپیدمی‌ات که در زیر سقف ترک خورده‌ی وجودت حکمران شده؟
یا خنده‌های پر ابهتی که مخلوطش بغض و ناله‌های نشنیده‌ شده‌ی روزمره‌گی‌ات می‌باشد؟
تو بگو از چه بگویم تا برایت جان دهم!

 

[شاهین وثوقی]

زندگی بابِ میلت نبود
مانندِ تصورت نبود
برایت شیرین نبود
رنج‌آور بود
دردناک بود
پر از گودال‌های بدبختی بود!
تو هستی... همان سایه‌ای که بالای سرم بود؛ همان تکیه‌گاه همیشگی‌ام؛ همان مرد جنگ‌آور خیالاتم.
این‌بار دیگر معذرت خواهی نمی‌کنم؛ تشکر می‌کنم از درک لجبازی‌هایم، از سکوتت میانِ فریاد زدن‌هایم، از محبتت هنگامِ تنفرهایم و از وجودت در سلول به سلولِ وجودم... .

 

[DLNZ]

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]​