پاکت‌نامه ◇نامه‌هایی به هناس اثر Nika کاربر انجمن رمان بوک◇

['Nika]

نامه‌هایی به چشم‌هایم از طرف نیکا...

فرستنده: نیکا
گیرنده: تیام*
ژانر:عاشقانه


*تیام:چشم‌هایم(مقصود آن کسی که بسیار دوستش می‌دارم)

مقدمه: در تمام عمر، آغوش دلپذیری با طعم بهار، لبخندی با شیرینی میوه‌های تابستانی، وجودی با طراوت صبح بهاری و نوازشی با لطافت گل می‌خواستم که از آنِ من باشد.
تو نه تنها بهار را یک تنه در آن لبخند جا می‌دهی، بلکه چشم‌هایت نیز غم و اندوه آن عصر پاییزی را شادی می‌بخشد.

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب پاکت‌نامه]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

['Nika]

عزیزک قلبم!

دلتنگی چیز عجیبی است.
میخواهی بدانی چقدر عجیب است ؟

خیال کن تو اینجا در کنار من نشسته‌ای و آن تیله‌های سبز رنگت را به من خیره کرد‌ه‌ای.
من در همان لحظه که عطر حضورت تمام ریه‌هایم را پر کرده است، دلتنگت می‌شوم.
همان لحظه، که صدای دلنشینت گوش‌هایم را نوازش می‌کند، دلتنگت می‌شوم.
انگار که فقط حس کردن عطرت و شنیدن صدایت کافی نیست.
می‌خواهم تمام روح و تنت در من نفوذ کند. هر لحظه و هر جا، عطرت زیر بینی‌ام باشد.
هر چه را که دیدم و شنیدم، یاد تو را زنده کند.

 

['Nika]

می خواهمت.
آن‌گونه که تک‌تک لحظات زندگی‌ام بوی تو را بدهد!
که در تمام ثانیه‌ها،صدای نفس‌هایت زیر گوشم باشد!
که اگر لحظه‌ای خواستم کم بیاورم، یادم باشد آغوش گرمی هست هنوز..
که آنقدر معتاد بودنت باشم،که رفتن هیچ‌ک.س مرا دلسرد نکند.

دوست داشتن تو، برایم کافی نیست..
من می‌خواهم با تن و روح تو عجین شوم!

 

['Nika]

هناسم!

چگونه این خیال لبریز از تو را، به سمت و سویی دیگر بکشانم؟
چگونه در حالی که با تو در خیالاتم، از خیابان‌های نم‌‌زده می‌گذرم و شاخه گلی دستت میدم، از وجودت بگذرم؟

نبودی عزیزکرده.
نبودی که این منِ قبل خودت را ببینی.
که چگونه همه را از خودش رانده بود..
که چگونه خیال همه را پس می‌زد..

از آن منِ بی‌خبر از عشقی که اکنون معتاد توست،نخواه لحظه‌ای از تو عقب بماند.

 

[DLNZ]

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]​