جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {"ب" جان عزیزم} اثر •بریوان کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط - گیتی - با نام {\"ب\" جان عزیزم} اثر •بریوان کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,263 بازدید, 9 پاسخ و 21 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {\"ب\" جان عزیزم} اثر •بریوان کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع - گیتی -
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
نام اثر: «ب» جان عزیزم
به قلم: الهام فرجی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @ویتامین
مقدمه:
آخرین کلمات عاشقانه‌ام بر روی کاغذی که هیچ‌گاه نمی‌خوانی‌اش، خواهد آمد.
هر روز با خیالِ خام خود اشک ریختم، تا گل‌های قالی از غم نبودت پژمرده نشوند
و تو امّا حواست پی گونه‌های گل داده‌اش بود.
حرفی نیست.
ملالی نیست!
فقط نگذار ترک هیچ اناری،
بی‌رحمانه رنگ سرخ نگرانی را بر چهره‌ات بپاشد.
من مانند تمام وقت‌هایی که هرگز نبودم، خواهم رفت
و برای زمستان سرد و سفر پیش رویت جای رویا شعر خواهم بافت... .

پ.ن: برای معشوقی که هیچ وقت دوست داشتن را از چشمانم نخواند :)
 

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ درخواست جلد دلنوشته]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:

[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
عزیزِ جان بی‌اعتنایِ من،
پیچکِ هر دم فراریِ من،
چهارمین زمستان هم گذشت و داغِ بودنت بر دلم ماند.
با خود می‌گفتم؛
یک روز بلاخره خواهی آمد و با آفتاب نگاهت،
شرم نگاه یخ زده‌ام آب خواهد شد.
شوق زندگی در رگ‌هایم شکوفه خواهد داد
و از تجسم رویاهای کال نرسیده،
به واقعیت آغوشی که هیچگاه پناهگام نشد.
پناه خواهم برد.
اما نیامدی.
نیامدی
و این دخمه‌ی ویرانِ دور افتاده‌ی کور،
کجا رنگ آبادی به خود خواهد دید؟
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
بهمن ماه... !
آخ از این بهمن ماه شوم غارتگری که،
تمام لحظات باهم بودن‌مان را یک‌جا بلعیده است.
آیا می‌شود هر شب تار و پود آدمیزاد آتش بگیرید
و صبح به هنگام طلوع،
هیچ‌کَس بوی جزغاله شدن قلب را نشوند؟
آتش گرفته‌ام.
جزغاله شده‌ام
و به یاد تمام وداع‌هایی که نشد هم را در آغوش بگیریم و بو*سه‌های آغشته به اشک‌های بیچگارگی‌مان را بر سر و صورت هم بنشانیم،
هر سی روز نحس،
بهمن‌ها را پشت سر هم می‌کشم
و دود درماندگی‌ام،
در چشمان بی‌فروغ خودم خواهد رفت.
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
کتمان‌گرم،
پنهان‌کارم،
چون مادری که در سرمای استخوان‌سوز دلواپس فرزندش است،
همیشه احساسات لعنتی‌ام را خوب پوشانده‌ام... .
کاش کلمات و نگاهم کمی عریان‌تر بودند.
مرا ببخش!
مرا ببخش که از بیم ریزش و فرو ریختن غرور باقی مانده‌ام،
شهامت گفتن هیچ‌کدام از کوه‌های ناگفته‌ی دلم را به تو نداشتم.
من ترسو بودم،
من ترسو هستم،
من ترسو خواهم ماند
و رخت عزای اتفاق‌های نیافتاده
،
تا ابد و یک روز بر تنم زار خواهد زد.
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
کاش من درخت بودم،
کاش من درخت کنار خانه‌یتان بودم.
کاش جای دست، شاخه‌های بلند داشتم و هر روز از پشت پنجره،
تو را نوازش می‌کردم و برایت سیب می‌آوردم.
کاش من درخت بودم؛
با تنه‌ای تنومند،
تا هر روز سایه‌ام بر اتاقت می‌افتاد.
کاش من درخت بودم،
تا شاید روزی بیم خزان زدگی‌ام به دلت می‌افتاد.
کاش من درخت بودم؛
امّا تنها شباهتم به درخت،
نداشتن پای رفتن است.
تا به امروز عمق فاجعه را احساس نکرده بودم.
من تنهایم،
من تنها مانده‌ام،
زوال عقلی‌ام قابل انکار نیست
و دیگر دست‌های یخ زده‌ام گرم نخواهد شد.
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
احساس تکه‌تکه بودن می‌کنم.
متلاشی‌ شده‌ام.
دیشب با خودم فکر می‌کردم،
کاش می‌توانستم گوش‌های مادرت را بی‌آن‌که کسی بفهمد برای خودم بردارم.
آن‌ وقت می‌توانستم با خیال راحت به صدایی که سالی یک‌ بار نصیبم می‌شود،
گوش کنم و شب‌ها جای کپه‌ی مرگ گذاشتن،
با خیال راحت بخوابم.
شاید هم بهتر بود دست‌های پدرت را بردارم؛
دست‌هایی که برای آخرین‌ بار شانه‌های خمیده‌ات را دربرگرفت و به تو قول حمایت تمام عیار داد.
کاش می‌توانستم تمامی اعضای به تو رسیده‌ی اعضای خانواده‌ات را برای خودم بردارم.
امّا من چه هستم؟
من چه دارم؟
جز چشم‌هایی که مرتب پر و خالی می‌شود و در انتظار روزهایی که قرار نیست هیچ وقت بیایند،
خواهند پوسید... .
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
وقتی از تو می‌پرسند، خودم را به تمام کوچه پس کوچه‌های علی چپ می‌زنم
و با لب‌هایی که به زور کش می‌آیند، لبخند می‌زنم و می‌گویم
چه شایعات مضحکی!
من و او؟ هرگز نمی‌شود!
او تنها ابری گذراست
و بعد در گوشه‌ی اتاقی که سقفش دیدی به آسمان ندارد، به حال خودم و ابری که گذراست و نمی‌شود حتی دیدش گریه می‌کنم.
عزیزترینم!
اگر حرف‌هایم به گوشت رسید،
یک وقت با خودت فکر نکنی که قلب بیچاره‌ام در فکر پس زدنت است.
من فقط تنم زخمیست و خسته‌ام و نمی‌توانم برای این مردم توضیح دهم که چطور می‌شود بدون امید، فردی را دوست داشت و انتظار دوست داشته شدن نداشت.
من فقط حوصله‌ی نصایح احمقانه‌ای که می‌گویند باید تو را از قلبم بیرون کنم را ندارم.
من ناتوانم از گفتن به تمام آنهایی که نمی‌دانند این قلب دیگر در دست من نیست و جایی دور از وطن، در ته چمدان مردی گیر افتاده است... .

 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
دلم به حال خودم نه!
به حال لباس‌هایی که به شوق دیدن تویی که نیامدی پوشیده شد و عاقبت شومشان پرت شدن در ته کمد بود، می‌سوزد.
میخواستم یکبار در تمام عمرم زن باشم و زیر چشمانم سرمه بکشم،
اما گویی یادم رفته بود که سهم چشمان من از این چرخ فلک، تنها گریستن است.
دلم می‌خواست نگذارم عشق بیشتر از این مرا رسوا کند.
دلم می‌خواست دهان صدای درون مغزم را به هم بدوزم و یادت را در دریچه‌های تاریک حبس کنم.
اما خواستن که توانستن نیست!
آقای نزار قبانی می‌فرماید:
هر که در راه محبوبش بمیرد شهید است!
من اگر شهید راه تو هم نباشم،
حداقل می‌دانم بعد از مرگم همه طرح چهره‌ات را روی چشمانم خواهند دید.
تو بیشتر از خون در رگ‌هایم جاری هستی و بعد اصابت گلوله به تنم،
مردم خون که نه! بلکه تو را می‌بینند... .
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,039
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین