با پیچیدن صدای زنگ گوشیم ،سرم را از روی پرونده ای که داشتم چک می کردم و توی یکی از حساب ها مونده بودم، بالا آوردم و با مالش گردنم با دست چپم گوشی را که اسم مامان افتاده بود با دست راستم جواب دادم.
- سلام مامانم
- سلام مادر .خوبی ؟ سرکاری مزاحمت نباشم ؟
- قربونت برم نه مراحمی . جانم چی شده ؟ سپهر طوری شده ؟
- نه مادر این حرف ها چیه ؟ مگه باید اتفاقی افتاده باشه که من به دخترم زنگ بزنم . خیالت هم راحت وروجکت خوابه .
- الهی قربونش برم .اذیتتون که نکرد؟
- نه مادر فداش بشم . حالا اگه گذاشتی من حرف بزنم.
- باشه مامان چرا میزنی؟ بفرما من گوش به فرمان شما هستم .
- مزه نریز دختر زنگ زدم بگم آقاجونت زنگ زده گفته امشب همه خونش به صرف شام دعوتن به منم گفت به توهم بگم که حضور همه واجبه نخواهی بپیچونی.
- عه مامان من کی پیچوندم ؟ حالا مناسبتش چیه؟
- والا مادر نمی دونم ؟حالا شب که رفتیم میفهیمم.
با صدای آقای رفیعی رئیس بخش حسابداری که در اتاق را باز کرده بود وداشت با تلفن صحبت می کرد سریع با مامان خداحافظی کردم وگوشی رومیز گذاشتم آقای رفیعی خیلی با گوشی دست گرفتن و با گوشی حرف زدن به جز موارد کاری مشکل داشت. مگر در شرایط استثنا منم که دیدم حواسش نیست و مشغول صحبته سری گوشی را قطع کردم. آقای رفیعی همزمان با قطع کردن گوشیش و نشستن روی صندلیش برگشت سمت من. : خانم کریمی پرونده شرکت البرز اگر بررسی کردین بدین به من.
- بله .چشم
بعد دادن پرونده به آقای رفیعی پرونده ای که قبل تماس مامان بررسی می کردم را باز کردم. تا ساعت ناهار که مژده همکارم که تو بخش نقشه کشی کار می کرد و خیلی هم با هم صمیمی بودیم.برای ناهار دنبالم آمد.تو مسیر تا سالن غذا خوری مژده اینقدر اعتراض وشکایت از رئیس، سرپرست بخششون ونقشه و ... کرد. که دیگه داشتم از غرهایی که می زد کلافه می شدم . برای اینکه بحث وعوض کنم واین حال وهوا بیاد بیرون در حالی که پشت میز نشته بویدم گفتم : راستی مژده جواب خواستگاری آقای حیدری را چی دادی ؟
مژده: فعلا که به رامین (آقای حیدری ) گفتم باید بیشتر آشنا بشویم.
- بعد دو سال یعنی هنوز آقای حیدری رو نمی شناسی؟
مژده همینطور که داشت برای خودش تو لیوان آب می رخت :چرا بابا دییونه، خودت که میدونی من از روز اولی که اومدم تو این شرکت روی رامین کراش داشتم و ازش خوشم می آمد. ولی نمیشه که سریع بگم بیا خواستگاری بلاخره یه نازی چیزی. اونوقت میگه دختر ِ چقدر هوله ومرد ندیده است و من و می خواهد. این همه سال من چشمم دنبالش بوده! الانم یکم اون دنبالم باشه .
- باشه بابا حالا من را نزنی من رامین نیستم ها ولی کاری نکن مرغ از قفس بپره .