کوچیکتر که بودم، با خودم میگفتم مامانم اینا چطور
صبحِ سردِ دنیا رو از زیر پتو پس میزنن،
از خواب دل میکنن و میرن سر کار…
اما الان… میفهمم آدم وقتی بزرگ میشه
دیگه انتخاب نمیکنه بیدار شه، زندگی بیدارت میکنه.
میفهمم گاهی دل کندن
نه شجاعته، نه بیخیالی…
یه جور بغضِ قورتدادهست
که اسمش رو گذاشتیم «مسئولیت».
امان از بزرگسالی… از این همه فهمیدنِ بیوقت،
از این همه بزرگ شدنِ ناخواسته(:
صبحِ سردِ دنیا رو از زیر پتو پس میزنن،
از خواب دل میکنن و میرن سر کار…
اما الان… میفهمم آدم وقتی بزرگ میشه
دیگه انتخاب نمیکنه بیدار شه، زندگی بیدارت میکنه.
میفهمم گاهی دل کندن
نه شجاعته، نه بیخیالی…
یه جور بغضِ قورتدادهست
که اسمش رو گذاشتیم «مسئولیت».
امان از بزرگسالی… از این همه فهمیدنِ بیوقت،
از این همه بزرگ شدنِ ناخواسته(:



واکنشها[ی پسندها]: حیات