درخواست •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•
- نویسنده موضوع DELVIN
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- Dec
- 8
- 11
- مدال‌ها
- 2
نام اثر: جنگ بین ما و عشق
نویسنده:عسل طاهری
ژانر:طنز، عاشقانه
خلاصه:حوریا دختری زیبا جذابی که به واسطه زیباییش توسط یکی از بهترین شرکت های مدلینگ ایران پذیرفته میشه و استارت زیر و رو شدن زندگیش از اینجا شروع میشه در همین راستا حامد پسری مغرور و از خودراضی در مسیر زندگی حوریا قرار می‌گیرد و همسایه همدیگر می‌شوند و.......
نویسنده:عسل طاهری
ژانر:طنز، عاشقانه
خلاصه:حوریا دختری زیبا جذابی که به واسطه زیباییش توسط یکی از بهترین شرکت های مدلینگ ایران پذیرفته میشه و استارت زیر و رو شدن زندگیش از اینجا شروع میشه در همین راستا حامد پسری مغرور و از خودراضی در مسیر زندگی حوریا قرار می‌گیرد و همسایه همدیگر می‌شوند و.......
- Jan
- 10
- 366
- مدال‌ها
- 2
نام اثر: گربه‌ای به رنگ آسمان
نویسنده: نیما.س
ژانر: تراژدی، درام
خلاصه:
نویسنده: نیما.س
ژانر: تراژدی، درام
خلاصه:
در سرزمینی که گربه‌ها با غریزه شکار و چنگ و دندان زندگی می‌کردند، گربه‌ای با قلبی رئوف و روحی لطیف پا به عرصه وجود نهاد. نامش "آبی" بود، نامی که به‌درستی گویای ذاتش بود. اما آیا صرفاً داشتن روحی لطیف، بدون آگاهی از ارزش آن و تلاشی برای حفظش، سعادت زندگی "آبی" را در سرزمینی خشن تضمین می‌کند؟ درنهایت زخم‌هایی که در راه پی بردن به این ارزش متحمل خواهد شد، او را به نابودی می‌کشانند؟!
آخرین ویرایش:
- Aug
- 1,332
- 4,220
- مدال‌ها
- 5
رمان: آلاز
نویسنده: اسما براتیان
ملقب به: آیسان
ژانر: طنز،عاشقانه،اجتماعی
خلاصه: دختر شر و شیطونی به اسم رویا که تو راه بیمارستانی که پرستارشه با آلاز، پسری که بیماری چند شخصیتی داره تصادف می‌کنه و زندگیش متصل به زندگی روانی آلاز میشه...
مقدمه: از همون لحظه اول که دیدمش فهمیدم دیگه زندگی برای من مثل قبل نمیشه،
هردومون زندگی رو روانی می‌دیدم. هر دو اعتقاد داشتیم مداد سفید لیاقتش اون‌قدر زیاده که نباید بین بقیه مداد‌های معمولی باشه. ما همون مداد سفید بودیم که متنفر بود از این‌که جایی باشه که بهش تعلقی نداره!
نویسنده: اسما براتیان
ملقب به: آیسان
ژانر: طنز،عاشقانه،اجتماعی
خلاصه: دختر شر و شیطونی به اسم رویا که تو راه بیمارستانی که پرستارشه با آلاز، پسری که بیماری چند شخصیتی داره تصادف می‌کنه و زندگیش متصل به زندگی روانی آلاز میشه...
مقدمه: از همون لحظه اول که دیدمش فهمیدم دیگه زندگی برای من مثل قبل نمیشه،
هردومون زندگی رو روانی می‌دیدم. هر دو اعتقاد داشتیم مداد سفید لیاقتش اون‌قدر زیاده که نباید بین بقیه مداد‌های معمولی باشه. ما همون مداد سفید بودیم که متنفر بود از این‌که جایی باشه که بهش تعلقی نداره!
