- Oct
- 1,269
- 3,170
- مدالها
- 4
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.
طراح: @.MANA
*چنان چه پس از هفت روز طراح با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید*
@SHAHDOKHT (: :
@win path
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام و روز خوش
به علت تغییر عنوان درخواست جلد جدید دارم در حال تایپ - [ماوای حرمان] اثر«تارا مطلق کاربر انجمن رمان بوک »
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.سلام وقتتون بهخیر🌵😊
درخواست جلد برای داستان کوتاه خلنگزار
![]()
داستان کوتاه - [گله خارزار] اثر «لیلا مرادی نویسنده افتخاری انجمن رمان بوک»
عنوان: گله خارزار نویسنده: لیلا مرادی ژانر: درام عضو گپ نظارت: (۷)S.O.W خلاصه: گلهی خارزار روایتی از قشر سیاه جامعهای است که زندگیشان توأم با پسزدگی، فقر و زوال درهم آمیخته است. در آنسوی ماجرا، دانشجوی جوانی به نام ستاره که برای اول شدن در مسابقهی عکاسی به دنبال سوژهای متفاوت میگردد، به...forumroman.com
درخواست طراحی جلد![]()
در حال تایپ - [پرینستون] اثر«زری نویسنده انجمن رمان بوک»
عنوان رمان: پرینستون (شاهزاده) نام نویسنده: زری ژانر: تاریخی، علمی-تخیلی، فانتزی عضو گپ نظارت(۷)S. O. W خلاصه: : در سیاهی و ظلمت شب که از گوشه به گوشهی آسمانش الماس میبارد در جستوجوی آن آلماسی است که آغشته به خون است، با وجود فروپاشی تمام دنیا، نبرد سهتیز را پشت سر میگذارد تا بتواند آن...forumroman.com
نویسنده عزیز با درخواست شما موافقت شد.تعویض جلد![]()
حرفهای - [نبرد کریستین بایتگها] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
عنوان رمان: نبردِ کریستین بایتگها نام نویسنده: زری ژانر: تخیلی، عاشقانه دید: سوم شخص بافت: ادبی تگ: حرفهای ناظر: @Mahi.otred ویراستار: کپیست: خلاصه: زخمها همانند خوره، در انزوای روح و تنش، اندکاندک او را میخورد تا در تنهاترین جای غریب تمام شود. این دردها را نمیتوان همانند خنجر اظهار کرد؛...forumroman.com
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک