نقد آثار کاربران رمان [تلألو هور] اثر «نازنین هاشمی نسب»

[Ciel]

«بسم تعالی»

رمان: تلألو هور
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
نویسنده: نازنین هاشمی نسب

«خلاصه»
تازیانه‌ی زمختِ نگون‌بختی، بی‌رحمانه بر وجودش می‌تازید. آن شب وحشی، آن سیه آسمانِ مخوف، دنیای سپید رنگش را به خاکستری سوزنده مبدّل کرد. او تنها ازخود و دنیای خود مراقبت می‌کرد اما با این اتفاق شوم، ازخود و دنیای خود متواری شد. در این دریاچه‌ی مذاب به‌ناگه‌ حسِ عشق فوران کرد. جوشید و طمع عصیان‌ها را به‌خود برانگیخت.

برترین - [تلألو هور] اثر «نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک»

اگر ثانیه‌ای دیگر مقابل این پیکر بی‌جان می‌ایستادم بی‌شک خود قاتل روحِ زخم دیده‌ام می‌شدم. پاهایم را به قصد فرار حرکت دادم اما نگاهم قصد متواری شدن نداشت. من همچنان خیره به بدنِ خون‌آلودش، چشم سپرده بودم تا تکان خوردنش را ببینم اما گویی محال بود! او انگار دیگر در این آشپزخانه‌ی لعنتی نفس...

forumroman.com

​

 

[Leila Moradi]

خب خب، سلام به نازنین عزیز، نویسنده‌ی خوش‌قلم و خلاق سایت🏵
باید یه اعترافی همین الان بکنم که من اون اوایل خیلی ساده از کنار رمانت رد می‌شدم و رغبت به خوندن نشون نمی‌دادم🤦‍♀️ اما الان واقعاً شیفته رمانت شدم‌‌. عنوان رمان عاجزانه که مرتبط با روند رمانه، هر چند کلیشه چند درصدی داره و میشه مترادف همین نام رو هم پیدا کرد، اما خوبه👌
دایره لغاتت خیلی قویه و از کلمات تکراری استفاده نمی‌کنی. فضاسازی صحنه‌ها عالین. یعنی یه جور حال مهرو رو نشون میدی که ناخودآگاه مخاطب هم باهاش هم‌ذات پنداری می‌کنه و دچار دلهره و اضطراب میشه. برادرانه‌های مهراد خیلی دوست‌داشتنیه😅 بهتره توصیفات ظاهر شخصیت‌ها رو بیشتر کنی عزیزم🤗 هیچ کاری بی‌عیب و نقص نیست و دنبال کمال‌گرایی نباش؛ فقط مطالعه‌ات رو زیاد کن تا از قبلت بهتر بشی‌. روی واژه هم علامت‌های( ِ ُ َ ) نذار، زبونم مو در آورد🤣

 

[Ciel]

مرسی ازت که رمانمو خوندی گلم🌼🤍
همه چیز رو بار روی‌باز می‌پذیرم و ازت ممنونم که رمانمو نقد کردی.
توصیفات چهره‌هاشون بیشتر پراکنده‌است، یعنی تو چند خط پشت هم چهرشونو توصیف نکردم. 😁
و استفاد از علامت‌ها هم خیلیی کم کردم فقط بدونم اونجاهایی که لازمه استفادش میکنم.
بازم ممنون از نگاه گرمت مهربونم🤍🌿

 

[Leila Moradi]

آینده درخشانی داری دختر😍
در مورد توصیف چهره هم باید توجه کنی که اون لحظه‌ای که مهرو از خواب بلند شده حالت چشم و سر و وضعش چطوره. توصیف غیرمستقیم انجام بده. خودت یه جا نشون دادی که مهرو دست به یقه پیراهن چروکش کشید. شبیه به همین. مثل زندگی واقعی که در حالت‌های مختلف ظاهر افراد هم فرق می‌کنه.

 

[Ciel]

آینده درخشانی داری دختر😍
در مورد توصیف چهره هم باید توجه کنی که اون لحظه‌ای که مهرو از خواب بلند شده حالت چشم و سر و وضعش چطوره. توصیف غیرمستقیم انجام بده. خودت یه جا نشون دادی که مهرو دست به یقه پیراهن چروکش کشید. شبیه به همین. مثل زندگی واقعی که در حالت‌های مختلف ظاهر افراد هم فرق می‌کنه.

چشم گلم حتما بیشترش میکنم، بازم مرسی ازت عزیزم😍🌼

 

[Raha Bagheri]

سلام نازنین عزیز🌹

تعلیق و شخصیت پردازی ها همه خوب بودن به نظرم هر چی رمان جلوتر رفت بهتر هم شدن.
فضا سازی در حدی بود که خوندن رمان برای خواننده راحت‌تر و لذت بخش تر میشد اما همچنان میشه روش کار کرد.
سطح نوشتاری خیلی خوبی داری عزیزجان
موفق باشی😘🫂🌹🥰

 

[Ciel]

سلام نازنین عزیز🌹

تعلیق و شخصیت پردازی ها همه خوب بودن به نظرم هر چی رمان جلوتر رفت بهتر هم شدن.
فضا سازی در حدی بود که خوندن رمان برای خواننده راحت‌تر و لذت بخش تر میشد اما همچنان میشه روش کار کرد.
سطح نوشتاری خیلی خوبی داری عزیزجان
موفق باشی😘🫂🌹🥰

سلام گلم🌿🌼
مرسی از نظر زیبا و دلگرم کننده‌ات🤍بی‌شک همه‌ی توانم رو برای نوشتن یه رمان خوب می‌ذارم و با وجود شما برای ادامه‌ی رمان قوی‌تر میشم♥

 

[Raha Bagheri]

سلام گلم🌿🌼
مرسی از نظر زیبا و دلگرم کننده‌ات🤍بی‌شک همه‌ی توانم رو برای نوشتن یه رمان خوب می‌ذارم و با وجود شما برای ادامه‌ی رمان قوی‌تر میشم♥

عزیزدلی🌹❤️
حتما همین‌طوره

 

[Leila Moradi]

سلام سلام سلام😄 اول از همه اسم رمانت رو اصلاح کن عزیزدلم
امروز با پارت آخرت چنان به وجد اومدم که حیفم اومد اینجا نظرم رو نگم.
خیلی قشنگ می‌نویسی، در زبان نمی‌گنجه و من شیفته‌ی این رمانتم و امیدوارم حالاحالاها تموم نشه‌‌.

احساسات درونی شخصیت‌ها رو خیلی خوب نشون میدی
شبیه هم نیستن، دینا شر و شیطون و زنده‌دل، داوین مرد مغرور و زخمی که به‌نظرم خیلی مهربونه و نیاز به مرهم داره
مهرویی که سرنوشتش باهاش سر ناسازگاری داشته و مخاطب می‌تونه خیلی خوب درکش کنه، البته با قلم تو میسر شده😉

در کل رمانت چفت و بست محکمی داره و من قلمت رو تحسین می‌کنم. شاید یه جاهایی نیاز به توصیفات زیاد نباشه که اونم برای من چندان آزاردهندع نیست
و می‌دونم هیچ کاری بی‌نقص نیست و تو از پس مشکلات برمیای.

پارت امروز، با مهرو حس ترس و استرس رو تجربه کردیم و اون لحظه که گفت گناهش دختر بودنشه، واقعاً غمگین شدم😔 همون آدم‌هایی مثل پاشا بمیرن بهتره.

داوین هم با بابونه گفتنش فقط😂 خیلی کنجکاوم بدونم چی بهش گذشتع که این‌قدر از دخترها تنفر داره.

پسرمون بچه بدی نیست، یه کاری کن مهرو باهاش نرم شه.

وای یه آب بده دستم، نفسم رفت دختر.

 

[Ciel]

سلام سلام سلام😄 اول از همه اسم رمانت رو اصلاح کن عزیزدلم
امروز با پارت آخرت چنان به وجد اومدم که حیفم اومد اینجا نظرم رو نگم.
خیلی قشنگ می‌نویسی، در زبان نمی‌گنجه و من شیفته‌ی این رمانتم و امیدوارم حالاحالاها تموم نشه‌‌.

احساسات درونی شخصیت‌ها رو خیلی خوب نشون میدی
شبیه هم نیستن، دینا شر و شیطون و زنده‌دل، داوین مرد مغرور و زخمی که به‌نظرم خیلی مهربونه و نیاز به مرهم داره
مهرویی که سرنوشتش باهاش سر ناسازگاری داشته و مخاطب می‌تونه خیلی خوب درکش کنه، البته با قلم تو میسر شده😉

در کل رمانت چفت و بست محکمی داره و من قلمت رو تحسین می‌کنم. شاید یه جاهایی نیاز به توصیفات زیاد نباشه که اونم برای من چندان آزاردهندع نیست
و می‌دونم هیچ کاری بی‌نقص نیست و تو از پس مشکلات برمیای.

پارت امروز، با مهرو حس ترس و استرس رو تجربه کردیم و اون لحظه که گفت گناهش دختر بودنشه، واقعاً غمگین شدم😔 همون آدم‌هایی مثل پاشا بمیرن بهتره.

داوین هم با بابونه گفتنش فقط😂 خیلی کنجکاوم بدونم چی بهش گذشتع که این‌قدر از دخترها تنفر داره.

پسرمون بچه بدی نیست، یه کاری کن مهرو باهاش نرم شه.

وای یه آب بده دستم، نفسم رفت دختر.

وای مرررسی لیلا جان، نمی‌دونی نقد زیبات چه‌قدر به دلم نشست و باعث قوت قلب من شد😍
دادم اسمشم تغییر بدن قشنگم، مرسی از این که شخصیت رمانم رو موبه‌مو این‌جوری کامل توصیف کردی.
قشنگترین خلاصه‌ای بود که از رمانم دیدم. 😍😍😍😍
بازم ممنونم زیبا✨♥