جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه •حرفای نگفته‌•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط کیـانـا.T با نام •حرفای نگفته‌• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 5,110 بازدید, 213 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع •حرفای نگفته‌•
نویسنده موضوع کیـانـا.T
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,615
25,020
مدال‌ها
6
هیچ وقت اینو به کسی نگفته بودم ولی من از " از دست دادن آدمای مهم زندگیم " می‌ترسم.
 

Tahi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
268
3,106
مدال‌ها
2
در چنان حالم اگر مجنون ببیند حال من
آنچنان گرید به حالم، لیلی از یادش رود...
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,615
25,020
مدال‌ها
6
حرفای نگفته؟
حرف نگفته زیاده ولی منتها نمیدونم چجوری بگم و چشام بارونی نشه:)
درسته حرف های نگفته زیاده ولی نمی‌دونم چجوری بگم که ناراحت نشین؟
 

NIKATOR

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
281
830
مدال‌ها
2
@saye منم مثل شما خیلی واسم مهمه کسی ازم به دل نگیره چیزی رو...
راستش از اول اینطوری نبودما یه بیشعور به تمام معنا بودم...
اما وقتی تصمیم گرفتم آدم باشم
به همه چیزش فکر کردم
حتی به اینکه ممکنه با اینکه من مراقبم بقیه مواظب حال من نباشن... پس خودم چی؟ می‌دونین تهش به رسیدم؟ اینکه خودمو رها کنم... اینکه خودمو بسپرم دست یه ابرقدرت، دست خدا...!
بعدشم هرکی هرچی گفت بگم به درک و واسم مهم نباشه
واقعا هم مهم نیست، در اصل اونا نه چیزی از آدم کم میکنن، نه چیزی اضافه؛ مهم نیستن. منطقی نگاه کردن، بررسی منطقی کردن باعث میشه آرومتر بشی.

راستی یه طور دیگه هم میشه دید، خودتو بذار جای اون آدما و فکر کن اونام دردایی دارن و منظوری ندارن، شاید نفهم هستن یا حالا هرچی به هرحال هرکسی از جای خودش به خودش حق میده دیگه... حتی به غلط. سعی کن درکشون کنی (اگه قابل درک بودن)
من به عنوان یه عوضی بازنشسته بهت میگم: اونا حالشون از تو بدتره؛ باورکن! ولی تو اگه بگذری و ببخشی هفت آسمون جلو پات سجده میکنن و اونقدر بزرگ میشی که دیگه در اندازه‌ای نیستی که به چرت و پرتای فسقلی و بیخودشون اهمیت بدی. اونا ته لجن میرن و تو روز به روز بالاتر میری.
 
موضوع نویسنده

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,465
13,129
مدال‌ها
3
حرفای بقیه دیگه مهم نیست و کلا بیخیال شدم نسبت به حرفاشون.. حال خودم خوب نیست و مهم ترین حرف دلم اینه که خسته‌ام و توان ندارم..
کلا یه خستگی توی وجودم حس میکنم که به هیچ چیز و هیچ ک.س ربطی نداره و همینجوری داره بزرگ و بزرگتر میشه و من رو در بر میگیره :)
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: saye

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
718
12,071
مدال‌ها
2
ح
@saye منم مثل شما خیلی واسم مهمه کسی ازم به دل نگیره چیزی رو...
راستش از اول اینطوری نبودما یه بیشعور به تمام معنا بودم...
اما وقتی تصمیم گرفتم آدم باشم
به همه چیزش فکر کردم
حتی به اینکه ممکنه با اینکه من مراقبم بقیه مواظب حال من نباشن... پس خودم چی؟ می‌دونین تهش به رسیدم؟ اینکه خودمو رها کنم... اینکه خودمو بسپرم دست یه ابرقدرت، دست خدا...!
بعدشم هرکی هرچی گفت بگم به درک و واسم مهم نباشه
واقعا هم مهم نیست، در اصل اونا نه چیزی از آدم کم میکنن، نه چیزی اضافه؛ مهم نیستن. منطقی نگاه کردن، بررسی منطقی کردن باعث میشه آرومتر بشی.

راستی یه طور دیگه هم میشه دید، خودتو بذار جای اون آدما و فکر کن اونام دردایی دارن و منظوری ندارن، شاید نفهم هستن یا حالا هرچی به هرحال هرکسی از جای خودش به خودش حق میده دیگه... حتی به غلط. سعی کن درکشون کنی (اگه قابل درک بودن)
من به عنوان یه عوضی بازنشسته بهت میگم: اونا حالشون از تو بدتره؛ باورکن! ولی تو اگه بگذری و ببخشی هفت آسمون جلو پات سجده میکنن و اونقدر بزرگ میشی که دیگه در اندازه‌ای نیستی که به چرت و پرتای فسقلی و بیخودشون اهمیت بدی. اونا ته لجن میرن و تو روز به روز بالاتر میری.
حرفات درسته عزیزم منم با اینکه زود ناراحت میشم ولی همونقدر هم زود می‌بخشم.
 

NIKATOR

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
281
830
مدال‌ها
2
حرفای بقیه دیگه مهم نیست و کلا بیخیال شدم نسبت به حرفاشون.. حال خودم خوب نیست و مهم ترین حرف دلم اینه که خسته‌ام و توان ندارم..
کلا یه خستگی توی وجودم حس میکنم که به هیچ چیز و هیچ ک.س ربطی نداره و همینجوری داره بزرگ و بزرگتر میشه و من رو در بر میگیره :)
درک میکنم، همینطوری که یهویی اومده یهویی هم میره منم همینطوری بودم و هنوزم میشم...
گذر زمان سنگو آب میکنه غم و غصه که چیزی نیست
همیشه اونقدر شادی هست که این غصه‌ها توش گم بشن، گاهی قایم شدن گاهیم ما نمیبینیم
یه شادی که کم دیده میشه، دنیای قشنگ بچه‌هاست... سراسر هیجان و شادیه ^-^
 
موضوع نویسنده

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,465
13,129
مدال‌ها
3
درک میکنم، همینطوری که یهویی اومده یهویی هم میره منم همینطوری بودم و هنوزم میشم...
گذر زمان سنگو آب میکنه غم و غصه که چیزی نیست
همیشه اونقدر شادی هست که این غصه‌ها توش گم بشن، گاهی قایم شدن گاهیم ما نمیبینیم
یه شادی که کم دیده میشه، دنیای قشنگ بچه‌هاست... سراسر هیجان و شادیه ^-^
شادی وجود نداره🚶‍♀️
اگه وجود داشت سه ساله حال من این نبود..این حس زودگذر چرا سه سال طول کشید یا حتی بیشتر؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: saye

NIKATOR

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
281
830
مدال‌ها
2
شادی وجود نداره🚶‍♀️
اگه وجود داشت سه ساله حال من این نبود..این حس زودگذر چرا سه سال طول کشید یا حتی بیشتر؟
میدونی عزیزجان...
اگه حال و روزت رو با بدتر از خودت مقایسه کنی
این حالی که الان توشی برات عین شادی میشه...
سخت تر از داغ جوون هفده ساله دیدن که نیست؟
شما حالت خیلی بهتر از اون مادریه که داغ دیده...

ولی بازم درک می‌کنمتون؛ منم همه اینا رو تجربه میکنم اما هیچ وقت ناامید نیستم
امید همیشه هست، تا خداهست امیدم هست نورم هست حتی تو اوج تاریکی... تجربه کردم که میگم. اینا چیزایی که منو تو ناراحتیم آرومتر میکنه و باعث میشه احساس خوشبختی بکنم.
در نظر بگیریم آدم‌ها باهم فرق دارن و هرکسی طوری به آرامش میرسه... امیدوارم شما آرامش و راحتی و لذت آخیش گفتن رو تجربه کنی!
 
موضوع نویسنده

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,465
13,129
مدال‌ها
3
میدونی عزیزجان...
اگه حال و روزت رو با بدتر از خودت مقایسه کنی
این حالی که الان توشی برات عین شادی میشه...
سخت تر از داغ جوون هفده ساله دیدن که نیست؟
شما حالت خیلی بهتر از اون مادریه که داغ دیده...

ولی بازم درک می‌کنمتون؛ منم همه اینا رو تجربه میکنم اما هیچ وقت ناامید نیستم
امید همیشه هست، تا خداهست امیدم هست نورم هست حتی تو اوج تاریکی... تجربه کردم که میگم. اینا چیزایی که منو تو ناراحتیم آرومتر میکنه و باعث میشه احساس خوشبختی بکنم.
در نظر بگیریم آدم‌ها باهم فرق دارن و هرکسی طوری به آرامش میرسه... امیدوارم شما آرامش و راحتی و لذت آخیش گفتن رو تجربه کنی!
من حالم خوبه ولی خسته‌ام :)
همه چیز خوبه و آروم و خیلی عالی ولی هیچ کدومش این خستگی رو از من دور نمیکنه من حتی تو بهترین لحظات زندگیم و از شدت خوشحالی حتی اشک شوق می‌ریختم بازم اون حس خستگی توی وجودم بوده و هست...
من الان تمام کسانی که دوسشون دارم رو دارم و هرروزم خوب میگذره ولی این حس ازم دور نمیشه و من کلا نادیدش گرفتم ولی بعضی وقتا واقعا اینجوری میشم و تا یک هفته عصبی و پرخاشگر و اخمو ام و حالم بده :)
ولی در هر صورت بیخیال بازم نادیده میگیرم و میخندم و میگم خدایا شکرت.. این خسته‌بودن چندماهیه داره روز به روز کمتر میشه و تقریبا حالم بهتر میشه :)
 
بالا پایین