جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,152 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
در دم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب


عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر
فتنه از چشم تو بیدارست و چشمت مسـ*ـت خواب


هر سؤالی کن ز دریا میکنم در باب موج
دیده میبینم که میگوید یکایک را جواب


هم عفی الله مردم چشمم که با این ضعف دل
می فشاند دمبدم بر چهره زردم گلاب


چون بیاد نرگس مستت روم در زیر خاک
روز محشر سر بر آرم از لحد مسـ*ـت و خراب


هر چه نتوان یافت در ظلمت ز آب زندگی
من همان در تیره شب می‌یابم از جام شراب


هیچکس بر تربت مستان نگرید جز قدح
هیچکس درماتم رندان ننالد جز رباب


پیش ازین کیخسرو ار شبرنگ بر جیحون دواند
اشک ما راند بقطره دم بدم گلگون برآب


هر که آرد شرح آب چشم خواجو در قلم
از سر کلکش بریزد رستهٔ در خوشاب
 
  • تعجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: ELSA

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب
دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب


خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان
نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب


بود آیا که شود بخت من خسته بلند
کایدم قامت آن سرو خرامان درخواب


ای خوشا با تو صبوحی و ز جام سحری
پاسبان بیخبر افتاده و دربان در خواب


فتنه برخاسته و باده پرستان در شور
شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب


آیدم زلف تو درخواب و پریشانم ازین
که بود شور و بلا دیدن ثعبان درخواب


صبر ایوب بباید که شبی دست دهد
که رود چشمم از اندیشهٔ کرمان در خواب


بلبل دلشده چون در کف صیاد افتاد
باز بیند چمن و طرف گلستان درخواب


دوش خواجو چو حریفان همه در خواب شدند
نشد از زمزمهٔ مرغ سحرخوان در خواب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
وآب رویت برده آب از روی آب


از شکنج زلف و مهر طلعتت
تاب بر خورشید و در خورشید تاب


بینی ار بینی در آب و آینه
آفتاب روی و روی آفتاب


بر نیندازی بنای عقل و دین
تا ز عارض برنیندازی نقاب


تشنگان وادی عشقت ز چشم
بر سر آبند و از دل بر سراب


پیکرم در مهر ماه روی تو
گشته چون تار قصب بر ماهتاب


زلف و رخسارت شبستانست و شمع
شکر و بادام تو نقل و شراب


خواب را در دور چشم مسـ*ـت تو
ای دریغ ار دیدمی یک شب بخواب


بسکه خواجو سیل می‌بارد ز چشم
خانه صبرش شد از باران خراب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
ای چشم نیم‌خواب تو از من ربوده خواب
وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب


بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش
مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب


روزم شبست بیتو و چون روز روشنست
کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب


خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم
کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب


بر روی چون مه ار چه بتابی کمند زلف
باری به هیچ روی ز من روی بر متاب


گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک
دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب


یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست
سرمست را شکیب کجا باشد از شراب


چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم
افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب


در آرزوی روی تو خواجو چو بیدلان
هر شب بخون دیده کند آستین خضاب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
ما ز چشم می پرستت مسـ*ـت و چشمت مسـ*ـت خواب


گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد
روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب


در بهشت ار زانکه برقع برنیندازی ز رخ
روضهٔ رضوان جهنم باشد و راحت عذاب


وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک
روز محشر در برم بینی دل خونین کباب


صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر
در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب


جان سرمستم برقص آید ز شادی ذره‌وار
هر نفس کز مشرق ساغر برآید آفتاب


کی به آواز مؤذن بر توانم خاستن
زانکه می‌باشم سحرگه بیخود از بانگ رباب


در خرابات مغان از می خراب افتاده‌ام
گر چه کارم بی می و میخانه می باشد خراب


هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی
هر زمان از درگه خویشم برانی از چه باب


گر دلی داری دل از رندان بیدل برمگیر
ور سری داری سر از مستان بیخود برمتاب


از تو خواجو غایبست اما تو با او در حضور
عالمی در حسرت آبی و عالم غرق آب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب


گر بمیرم به جز از شمع کسی نیست که او
برمن خسته بگرید ز سر سوز امشب


مرغ شب خوان که دم از پردهٔ عشاق زند
گو نوا از من شب‌خیز بیاموز امشب


چون شدم کشتهٔ پیکان خدنک غم عشق
بردلم چند زنی ناوک دلدوز امشب


همچو زنگی بچهٔ خال تو گردم مقبل
گرشوم بر لب یاقوت تو پیروز امشب


هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید
روز عیدست مگر یا شب نوروز امشب


بی لب لعل و رخت خادم خلوتگه انس
گو صراحی منه و شمع میفروز امشب


تا که آموختت از کوی وفا برگشتن
خیز و باز آی علی‌رغم بداموز امشب


بنشان شمع جگر سوخته را گر چه کسی
منشیناد بروز من بد روز امشب


اگر آن عهدشکن با تو نسازد خواجو
خون دل میخور و جان میده و میسوز امشب


تا مگر صبح تو سر برزند از مطلع مهر
دیده بر چرخ چو مسمار فرود و ز امشب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب
چند سازیم چنین بی سر و سامان همه شب


تا به شب بر سر بازار معلق همه روز
تا دم صبح سرافکنده و گریان همه شب


سوختم ز آتش هجران و دلم بریان شد
ور نسازم چکنم با دل بریان همه شب


رشتهٔ جان من سوخته بگسیخته باد
گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب


هر شبی کز خم گیسوی توام یاد آید
در خیالم گذرد خواب پریشان همه شب


تا تودر چشم منی از نظرم دور نشد
ذره‌ئی چشمه خورشید درخشان همه شب


خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست
تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب


بخیال رخ و زلف تو بود تا دم صبح
بستر خواب من از لاله و ریحان همه شب


در هوای گل روی تو بود خواجو را
همنفس بلبل شب خیز خوش الحان همه شب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
که نیست شرط محبت جدائی از محبوب


چو هست در ره مقصود قرب روحانی
چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب


چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست
کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب


توقعست که از عاشقان بیدل و دین
نظر دریغ ندارند مالکان قلوب


چگونه گوش توان کرد بر خردمندان
گهی که عشق شود غالب و خرد مغلوب


ز صورت تو کند نور معنوی حاصل
دل شکسته که هم سالکست و هم مجذوب


ترا بتیغ چه حاجت که قتل جانبازان
کنی بساعد سیمین و پنجهٔ مخضوب


بیار جام و مکن نسبتم به زهد و ورع
که من به ساغر و پیمانه گشته‌ام منصوب


ببخش بر من مسکین که از خداوندان
همیشه عفو شود صادر و ز بنده ذنوب


دلا در ابروی خوبان نظر مکن پیوست
ز روی دوست بحاجب چرا شوی محجوب


گهی که جان بلب آرد درین طلب خواجو
کند بدیدهٔ طالب نگاه در مطلوب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب
زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب


ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست
خضر نبود برکنار چشمهٔ حیوان غریب


گر بنالم در هوای طلعتش عیبم مکن
در بهاران نبود از مرغ چمن افغان غریب


سنبلش بی‌وجه نبود گر بود شوریده حال
زانک افتادست چون هند و بترکستان غریب


ور دلم در چین زلفش بس غریب افتاده است
در دلم نبود غمش چون گنج در ویران غریب


برغریبان رحمت آور چون غریبی در جهان
زانک نبود از خداوند کرم احسان غریب


چشم مستت گر بریزد خون هر بیچاره‌ئی
چاره نبود زانک نبود فتنه از مستان غریب


گر به شمشیرم کشی حکمت روان باشد ولیک
بر گدا گر رحمت آرد نبود از سلطان غریب


در رهت خواجو بتلخی جان شیرین داد و رفت
هر گز آمد در دلت کایا کجا رفت آن غریب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
ای که از سرچشمهٔ نوشت برفت آب نبات
مردهٔ مرجان جان‌افزای تست آب حیات


از چمن زیباتر از قدت کجا خیزد نهال
وز شکر شیرین‌تر از خطت کجا روید نبات


عنبر زلف تو بر کافور میبندد نقاب
سنبل خط تو بر یاقوت میرد برات


پرده بر رخ میکشی وز ما نمیداری حجاب
خستگان را میکشی وز ک.س نمیباشد حیات


حال مجنون شرح دادن با دلم دیوانگیست
همچون پیش طرهایت ذکر لیلی ترهات


تا برفتی همچو آب از چشم دریا بار من
پیش جیحون سرشکم میرود آب فرات


بنده‌ام تا زنده‌ام گر میکشی ور میکشی
زخم پیکان تو مرهم باشد و بندت نجات


از دهانت بوسه‌ئی جستم زکوة حسن را
گفت خاموش ای گدا برهیچ کی باشد زکوة


با خیالت دوش می‌گفتم که مردم از غمت
گفت خواجو گوئیا نشنیده‌ئی من عاش مات
 
بالا پایین