جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,899 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را
ننگرد هیچ که خلقی نگرانند او را


سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود
جای آن هست که بر چشم نشانند او را


حیف باشد که چنان روی ببیند هرکس
زانک کوته‌نظران قدر ندانند او را


هست مقصود دلم زان لب شیرین شکری
بود آیا که بمقصود رسانند او را


راز عشاق چو از اشک نماند پنهان
فرض عینست که از دیده برانند او را


هر که جان در قدمش بازد و قدری داند
اهل دل عاشق جانباز نخوانند او را


خواجو ار تشنه بمیرد به جز از مردم چشم
آبی این طایفه برلب نچکانند او را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
مهرماش چندان نیست ماه نیمروزی را


روی پر نگارش بین چشم پرخمارش بین
لعل آبدارش بین ماه نیمروزی را


آن مهست یار رخسار شکرست یا گفتار
عارضست یا گلزار ماه نیمروزی را


جعد مشکبارش گیر زلف تابدارش گیر
خیز و در کنارش گیر ماه نیمروزی را


لعبت بری پیکر و آفتاب شب زیور
گر ندیده‌ئی بنگر ماه نیمروزی را


موسم سحر شد خیز باده در صراحی ریز
در کمند زلف آویز ماه نیمروزی را


می به می پرستان آر باده سوی مستان آر
خیز و در شبستان آر ماه نیمروزی را


یار جز جفاجو نیست گو مکن که نیکونیست
هیچ مهر خواجو نیست ماه نیمروزی را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
بده آن راح روان پرور ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بت روحانی را


من بدیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را


سر به پای فرسش در فکنم همچون گوی
چون برین در کشد آن ابلق چوگانی را


برو ای خواجه اگر زانکه بصد جان عزیز
میفروشند بخر یوسف کنعانی را


گر تو انکار کنی مستی ما را چه عجب
کافران کفر شمارند مسلمانی را


ابر چشمم چو شود سیل فشان از لاله
کوه در دوش کشد جامهٔ بارانی را


کام درویش جزین نیست که بر وفق مراد
باز بیند علم دولت سلطانی را


چشم خواجو چو سر طبلهٔ در بگشاید
از حیا آب کند گوهر عمانی را


دل این سوخته بربود و بدربان گوید
که بران از درم آن شاعر کرمانی را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
خرقه رهن خانهٔ خمار دارد پیر ما
ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما


گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست
همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما


سرو را باشد سماع از نالهٔ دلسوز مرغ
مرغ را باشد صداع از نالهٔ شبگیر ما


داوری پیش که شاید برد اگر بی موجبی
خون درویشان بی طاقت بریزد میر ما


هم مگر لطف تو گردد عذر خواه بندگان
ورنه معلومست کز حد میرود تقصیر ما


صید آن آهوی روبه باز صیاد توئیم
ما شکار افتاده و شیر فلک نخجیر ما


تا دل دیوانه در زنجیر زلفت بسته‌ایم
ای بسا عاقل که شد دیوانهٔ زنجیر ما


از خدنگ آه عالم سوز ما غافل مشو
کز کمان نرم زخمش سخت باشد تیر ما


ره مده در خانقه خواجو کسی را کاین نفس
با جوانان عشرتی دارد بخلوت پیر ما
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
آب آتش میبرد خورشید شب‌پوش شما
میرود آب حیات از چشمهٔ نوش شما


شام را تا سایبان روز روشن دیده‌ام
تیره شد شام من از صبح سحرپوش شما


در شب تاریک خورشیدم در آغوش آمدی
همچو زلف ار بودمی یک شب در آغوش شما


از چه رو هندوی مه پوش شما در تاب شد
گر به مستی دوشم آمد دوش بر دوش شما


ای ز روبه بازی آهوی شما در عین خواب
شیر گیران گشته مسـ*ـت از خواب خرگوش شما


مردم چشم عقیق افشان لؤلؤ بار من
گشته در پاش از لب در پوش خاموش شما


حلقهٔ گوش شما را تا بود مه مشتری
مشتری باشد غلام حلقه در گوش شما


عیب نبود چون بخوان وصل نبود دسترس
گر به درویشی رسد بوئی ز سر جوش شما


آب حیوانست یا گفتار خواجو یا شکر
ماه تابانست یا گل یا بناگوش شما
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
آن تن ماست یا میان شما
وان دل ماست یا دهان شما


اگرآن ابرو است و پیشانی
نکشد هیچکس کمان شما


جز کمر کیست آنکه میگنجد
یک سرموی در میان شما


آب رخ پیش ما کسی دارد
که بود خاک آستان شما


میکند مرغ جان ما پرواز
دمبدم سوی آشیان شما


چه بود گر بما رساند باد
بوئی از طرف بوستان شما


خواب خوش را بخواب میبینم
از غم چشم ناتوان شما


زلف دلبند اگر بر افشانند
برفشانیم جان بجان شما


دل خواجو نگر که چون زده است
چنگ در زلف دلستان شما
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما


بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما


چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول بخاک در سرای شما


در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما


شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید
که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما


کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما


ز بندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آنکو بود گدای شما


گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب
که هست روز و شب اوراد من دعای شما


کجا سزای شما خدمتی توانم کرد
جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما


غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه
هر آن غریب که گشستست آشنای شما


اگر بغیر شما می‌کند نظر خواجو
چو آب می شودش دیده از حیای شما
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکرستان ما


وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما


در باغ سرو را ز حیا پای در گلست
از اعتدال قد چو سرو روان ما


برگ بنفشه کز چمن آید نسیم او
تابیست از دو سنبل عنبر فشان ما


آب حیات کز ظلماتش نشان دهند
آبیست پیش کوثر آتش نشان ما


مائیم فتنه‌ئی که در آخر زمان بود
ور نی کدام فتنه بود در زمان ما


بنمود چشم مسـ*ـت و بر مزم عتاب کرد
کاخر چنین بود غمت از ناتوان ما


در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلی
کم گیر پشه‌ئی ز همای آشیان ما


میکرد در کرشمه به ابرو اشارتی
یعنی گمان مبر که کشد ک.س کمان ما


ک.س با میان ما نکند دست در کمر
الا کمر که حلقه شود برمیان ما


خواجو اگر چه در سر سودای ما رود
تا باشدش سری سر او و آستان ما
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
صبوحست ای بت ساقی بده شراب


اگر مردم بشوئیدم به آب چشم جام
وگر دورم بخوانیدم به آواز رباب


فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل
می لعل آب کارم برد و ما در کار آب


مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع
من از بادام ساقی مسـ*ـت و ساقی مسـ*ـت خواب


چو هندو زلف دود آسای او آتش نشین
چو طوطی لعل شکر خای او شیرین جواب


دل از چشمم به فریادست و چشم از دست دل
که هم پر عقابست آفتاب جان عقاب


کبابم از دل پرخون بود وقت صبوح
که مسـ*ـت عشق را نبود برون از دل کباب


سر کویت ز آب چشم مهجوران فرات
سرانگشتت به خون جان مشتاقان خضاب


دلم چون مار مپیچد ز مهرم سرمپیچ
رخت چون ماه می‌تابد ز خواجو رخ متاب
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
کاهنگ چین خطا بود از بهر بهر مشک ناب


ای دل نگفتمت که ز لعلش مجوی کام
هر چند کام مسـ*ـت نباشد مگر شراب


ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن
کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب


ای دل نگفتمت که ز ترکان بتاب روی
زانرو که ترک ترک ختائی بود صواب


ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب


ای دل نگفتمت که اگر تشنه مرده‌ئی
سیراب کی شود جگر تشنه از شراب


ای دل نگفتمت که منال ار چه روشنست
کز زخم گوشمال فغان میکند رباب


ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش
پیش رخی کزو برود آبروی آب


ای دل نگفتمت که ز خوبان مجوی مهر
زانرو که ذره مهر نجوید ز آفتاب


ای دل نگفتمت که درین باغ دل مبند
کز این مدت جوی نگشاید به هیچ باب


ای دل نگفتمت که مشو پای‌بند او
زیرا که کبک را نبود طاقت عناب


ای دل نگفتمت که مرو در هوای دل
طاوس را چه غم ز هواداری ذباب


ای دل نگفتمت که طمع بر کن از لبش
هر چند بی نمک نبود لذت کباب


ایدل نگفتمت که سر از سنبلش مپیچ
کافتی از آن کمند چو خواجو در اضطراب
 
بالا پایین