جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,907 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را


زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را


احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست
هر که از اول تصور میکند فرجام را


من ببوی دانهٔ خالش بدام افتاده‌ام
گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را


هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست
بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را


شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق
چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را


گر بدینسان بر در بتخانهٔ چین بگذرد
بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را


بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک
هم بلطف عام او امید باشد عام را


چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست
حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را


چون بندگان خاص را امشب به مجلس خوانده‌ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را


خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
گر پخته‌ئی خامی مکن وان پخته در ده خام را


در حلقهٔ دردی کشان بخرام و گیسو برفشان
در حلقهٔ زنجیر بین شیران خون‌آشام را


چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشته‌ام
آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را


یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم
تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را


گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم
کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا


اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا


چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش
دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا


بی گل روی تو بس خار که در پای منست
کیست کز پای برون آورد این خار مرا


برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی
نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا


هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد
گو طلب کن بدر خانهٔ خمار مرا


تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی
مسـ*ـت وآشفته برآرید ببازار مرا


چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی
دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا


ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو
خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا
میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا


دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
که می لعل برون آورد از رنگ مرا


من که بر سنگ زدم شیشهٔ تقوی و ورع
محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا


مستم از کوی خرابات ببازار برید
تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا


نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست
من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا


ای رخت آینهٔ جان می چون زنگ بیار
تا ز آئینهٔ خاطر ببرد زنگ مرا


مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا


نشد از گوش دلم زمزمهٔ نغمهٔ چنگ
تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا


چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول
دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا
که از مرض نبود آگهی طبیبانرا


گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند
معینست که سوداست عندلیبانرا


ز خوان مرحمت آنها که می‌دهند نصیب
به تیغ کین ز چه رانند بی نصیبان را


اگر ز خاک محبان غبار برخیزد
مؤآخذت نکند هیچکس حبیبان را


گذشت محمل و ما در خروش و ناله ولیک
چه التفات ببانگ جرس نجیبان را


گهی که عاشق و معشوق را وصال بود
گمان مبر که بود آگهی رقیبان را


میان لیلی و مجنون نه آن مواصلتست
که اطلاع برآن اوفتد لبیبانرا


عجب نباشد اگر در ادای خطبهٔ عشق
مفارقت کند از تن روان خطیبانرا


غریب نبود اگر یار آشنا خواجو
مراد خویش مهیا کند غریبانرا
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
بگوئید ای رفیقان ساربان را
که امشب باز دارد کاروان را


چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل
زغلغل بلبل فریاد خوان را


اگر زین پیش جان میپروریدم
کنون بدرود خواهم کرد جان را


بدار ای ساربان محمل که از دور
ببینم آن مه نامهربان را


دمی بر چشمهٔ چشمم فرود آی
کنون فرصت شمار آب روان را


گر آن جان جهان را باز بینم
فدای او کنم جان و جهان را


چو تیر ار زانکه بیرون شد ز شستم
نهم پی بر پی آن ابرو کمان را


شکر بر خویشتن خندد گر آن ماه
بشکر خنده بگشاید دهان را


چو روی دوستان باغست و بستان
بروی دوستان بین بوستان را


چو می‌دانی که دورانرا بقا نیست
غنیمت دان حضور دوستان را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
دل سرگشته بدست آر جگر خوارانرا


عام را گر ندهی بار بخلوتگه خاص
ز آستان از چه کنی دور پرستارانرا


وصل یوسف ندهد دست به صد جان عزیز
این چه سودای محالست خریدارانرا


گر نه یاری کند انفاس روان‌بخش نسیم
خبر از مقدم یاران که دهد یارانرا


آنکه چون بنده بهر موی اسیری دارد
کی رهائی دهد از بند گرفتارانرا


دست در دامن تسلیم و رضا باید زد
اگر از پای در آرند گنه کارانرا


روز باران نتوان بار سفر بست ولیک
پیش طوفان سرشکم چه محل بارانرا


دستگاهیست پر از نافه آهوی تتار
حلقهٔ سنبل مشکین تو عطارانرا


حال خواجو ز سر کوی خرابات بپرس
که نیابی به در صومعه خمارانرا
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا
کشته افعی تو در حلقه فسون سازانرا


جان ز دست تو ندانم به چه بازی ببرم
پشه آن نیست که بازیچه دهد بازانرا


دل چو دادم بتو عقلم ز کجا خواهد ماند
مال کی جمع شود خانه براندازانرا


عندلیبان سحر خوان چو در آواز آیند
می بیارید و بخوانید خوش آوازانرا


پای کوپان چو در آیند بدست افشانی
دست گیرند بیک جرعه سراندازانرا


زیردستان که ندارند به جز باد بدست
هر نفس در قدم افتند سرافرازانرا


با تو خواجو چه شد ار زانکه نظر می‌بازد
دیده نتوان که بدوزند نظر بازان را
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا
بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدانرا


مکن عیب تهی دستان که در بازار سرمستان
گدا باشد که بفروشد بجامی ملک سلطانرا


چرا از کعبه برگردم که گر خاری بود در ره
برآرم آه و در یکدم بسوزانم مغیلانرا


اگرهمچون خضر خواهی که دایم زنده‌دل باشی
روان در پای جانان ریز اگر دستت دهد جانرا


بفردوسم مکن دعوت که بی آن حور مه پیکر
کسی کو آدمی باشد نخواهد باغ رضوانرا


ببوی لعل میگونش بظلماتی در افتادم
که گر میرم ز استسقا نجویم آب حیوانرا


چمن پیرا اگر چشمش برآنسرو دوان افتد
دگر بر چشمه ننشاند ز خجلت سرو بستانرا


مگر باد سحرگاهی هواداری کند ور نی
نسیم یوسف مصری که آرد پیر کنعانرا


چو مستان حرم خواجو جمال کعبه یاد آرد
ز آب چشم خون‌افشان کند دریا بیابانرا
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را


بانتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده‌ام در مقصورهٔ جهان‌بین را


کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را


چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی
چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را


غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را


به شعله‌ئی دم آتشفشان بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را


اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را


بحال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را


روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را


مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را


چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
بپای دوست در افکند جان شیرین را
 
بالا پایین