Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
در آن سوی کوه ها و جنگل ها خانه کوچکی بود که مادر و پسری در آن زندگی می کردند. نام پسر امنون بود. آنها خیلی فقیر بودند و از مال دنیا فقط یک باغچه، یک بز و یک کره اسب داشتند.
بز در دره می چرخید و علفهای سبز را می خورد. کره اسب هم در چمن جست و خیز و گردش می کرد. آنها هر روز شیر بز را می دوشیدند. شیر گرم، شیرین و خیلی خوشمزه بود. آنها در باغچه خانه شان سیب زمینی می کاشتند و هر روز چند دانه آن را می چیدند. آب پز می کردند و می خوردند و از زندگی خود راضی و شادمان بودند.
بز در دره می چرخید و علفهای سبز را می خورد. کره اسب هم در چمن جست و خیز و گردش می کرد. آنها هر روز شیر بز را می دوشیدند. شیر گرم، شیرین و خیلی خوشمزه بود. آنها در باغچه خانه شان سیب زمینی می کاشتند و هر روز چند دانه آن را می چیدند. آب پز می کردند و می خوردند و از زندگی خود راضی و شادمان بودند.