شب کریسمس
اینجا یک رول ضخیم از یادداشت ها بود. ناظر دادگستری در دهکده جنگلی آمده است: او نوشت که هزار و پانصد روبل میفرستاد، که به عنوان خسارت با برنده شدن در یک درخواست تجدید نظر به او اعطا شده بود. آنا آکیموونا از همچین چیزی متنفر بود و از آن میترسید، کلماتی به عنوان ″خسارت اعطا شده″ یا ″برنده دعاوی″
اون میدونست که اینطوریه و بدون قانون غیر ممکن هست، اما به دلایلی هر وقت نازاریچ مدیر کارخانه یا ناظر ویلای او در کشور، هر دو اغلب به دادگاه رفته اند، برای برنده شدن در دعاوی حقوقی برای او استفاده میشد اما او همیشه احساس ناراحتی میکرد و به قولی شرمنده بود. در این فرصت هم ، او احساس ناراحتی میکرد و میخواست که آن هزار و پانصد روبل را دور از دید خود بگذارد.
او با ناراحتی فکر میکرد که دختران دیگر همسن او در سن بیست و شش سالگی مشغول مراقبت از خانواده خود بودند، خسته بودند و بی صدا میخوابیدند. فردا صبح در تعطیلات بیدار میشدند و در حالتی که ازدواج کرده بودند و بسیاری از آنها بچه داشتند.