فایل شده عاشق بدون معشوق اثر دلربا :)
- نویسنده موضوع DELVAN.
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
موضوع نویسنده
- Dec
- 4,118
- 24,757
- مدال‌ها
- 6
***
صدای ظریف و زیبایش در گوشم می‌پیچد.
- همین بلا رو تو سال پیش به سر من آوردی یادته؟
صدای دخترکم در گوشم طنین می‌شود و یاد روزهای قبل می‌کنم.
«بابایی واقعاً از پیشم میری؟ مامان گفت من باورم نشد»
صدای ظریف و زیبایش در گوشم می‌پیچد.
- همین بلا رو تو سال پیش به سر من آوردی یادته؟
صدای دخترکم در گوشم طنین می‌شود و یاد روزهای قبل می‌کنم.
«بابایی واقعاً از پیشم میری؟ مامان گفت من باورم نشد»
موضوع نویسنده
- Dec
- 4,118
- 24,757
- مدال‌ها
- 6
***
بی اهمیت می‌شود، عین قدیم‌ها به زودی از چیزی دست نمی‌کشید مظلومانه لب می‌زند.
- چه پسر خوشگلی مثل مامانش اگه دختر منم این شکلی بود بر می‌گشتی؟
به دخترک ساده و مظلوم می‌نگرم؛ احساس می‌کنم دل مهربانش را به درد آورده‌ام.
بی اهمیت می‌شود، عین قدیم‌ها به زودی از چیزی دست نمی‌کشید مظلومانه لب می‌زند.
- چه پسر خوشگلی مثل مامانش اگه دختر منم این شکلی بود بر می‌گشتی؟
به دخترک ساده و مظلوم می‌نگرم؛ احساس می‌کنم دل مهربانش را به درد آورده‌ام.
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
- Dec
- 4,118
- 24,757
- مدال‌ها
- 6
***
صدای زیبای آن روحم را نوازش می‌کند.
- مامانی من مگه زشتم؟ بابا چون من مثل توئم از پیشمون رفت؟
به دختر چشم مشکی و کوچکم نگاهی می‌اندازم. او آنچنان زیباست که لحظه‌ای نمی‌توانم از او چشم بردارم.
صدای زیبای آن روحم را نوازش می‌کند.
- مامانی من مگه زشتم؟ بابا چون من مثل توئم از پیشمون رفت؟
به دختر چشم مشکی و کوچکم نگاهی می‌اندازم. او آنچنان زیباست که لحظه‌ای نمی‌توانم از او چشم بردارم.
موضوع نویسنده
- Dec
- 4,118
- 24,757
- مدال‌ها
- 6
***
خودش را در آغوش مادرش می‌اندازد، گریه می‌کند و غصه می‌خورد برای این که او را زشت خطاب کردید.
لحظه‌ای بعد نه دخترک را می‌بینم و نه مادرش را؛ ولی من محو همان صورتی‌ام که مانند ماه می‌درخشد.
خودش را در آغوش مادرش می‌اندازد، گریه می‌کند و غصه می‌خورد برای این که او را زشت خطاب کردید.
لحظه‌ای بعد نه دخترک را می‌بینم و نه مادرش را؛ ولی من محو همان صورتی‌ام که مانند ماه می‌درخشد.
