جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده شعر سیمین اثر ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ممد صنوبر با نام شعر سیمین اثر ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,990 بازدید, 30 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع شعر سیمین اثر ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
دلبر
دلبر جانم دلبر یارم حال و یک سر
مستم تو دلبستی عاشق بازم دلبر
عمرم جان لایق دیگر دل نمانده
باشد نام و ناموس دلبر یار نشانده
هرگز جای آن دل باشد بوی دلبر
دلبر آتش جان عشقش جای نوبر
پرهیز از پای جان سوزد شوق آتش
هر لحظه بجوید سویش ذوق آتش
گویم من که عاشق مستم جان دلبر
باید دل برقصد من شادم که نوکر
آن عطری بجوشد تن را در چه دانی
جان است یار دلبر شب را با چه خوانی
غم را کن تو شادی قهری کن بهاری
زهری ده به عالم می را کن تو ساقی
مهرش بود ز گیتی دردش بود ز نیکی
آن مهر و جلالش روزش بود ز نیکی
دستی ده به آن یار دلبر وای دلبر
شوری کن ز جانان دلبر آی دلبر
شاهم من گدایان شادم من به هر سال
دلبر در گدایان شاه است و به هر حال

( در قالب مثنوی )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
علیم علی
دردی آمده نازم چون عشق ما
می‌تازد علی در میدان چون قضا
این است حکم یار بودش چون توان
حق است آن علی نامش در جهان
بازم بزم رب شیر است او وداع
سویش نور جان خوابش چون نزاع
خوش بود روزگار شیری چون علی
شمشیر خدا دست داد بر نبی
پاک است لطف او زهرا سوی او
عشقش نازنین عمرش پای او
غافل از خفتگان بودش در این جهان
جان من علی حجت را بر زمین
امت شد بوی دوست دوست را حق اوست
بشنو تو ای علی صاحب را جای دوست
عاقل شد یاد او شور تو ای علی
بازم شد عشق او نور تو ای علی
چاره کردم الان نیست عمری نهان
قربت را هر چه بود داغ تو بر جهان
علیم علی آن شاه عالمین
شوق دیدار یار ضمیم الاجمعین

( در قالب مثنوی )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
یا رسول الله
ابن رسول الله جان علی ای یار
بود به ساز عشق چون که شده دلدار
بنت رسول الله رخ به علی غوغا
شور، غریبش نیست پای جهان زیبا
جان رسول الله عشق علی بیداد
نفس علی با او صحبت او ای داد
باز رسول الله پای علی مهتاب
آتش جانانت آه علی هیهات
وای رسول الله خون علی بر باد
باز به گیتی نیست شاد جهان بر داد
نور رسول الله سیرت او بر باد
شوق علی را من باز شدش میلاد
سوز رسول الله پور علی خوناب
نیز که ابنش بود رفت جهان شاداب
خوی رسول الله بوی علی شیدا
حال خرابش بود اتش او پیدا
شور رسول الله عقد علی ای جان
بنت سبیل الله بود علی ایمان
یا رسول الله حق جهان ویران
شد ز اهل تو مرگ علی حیران

( در قالب مثنوی )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
بوسه
بوسه زنم بر ز خاک یار برس شاهدا
خنده زند بر کمین حال که شد صاحبا
سخره شده در زمین پیرو حق یمین
عالم عشقت دریغ پی به لسان الیقین
دیر ز پیدای جان حقه‌ی ابلیس دان
شوق ز مستی و هان غافل دنیا بدان
وجه خدایت نگین دین و قرائت بشین
سوی به شهرت نباز داغ سیرت ببین
خوش به قیامی بتاز خاک و برون کن بناز
وقف نیازی نجوی دعوت حجت بباز
عارف دنیای دین خام نشد درکمین
عقل و شعورش به ده صد به من و در همین
باز به غوغای تو هر چه شده صاف نیست
نام تو را بر زبان نیست که شد خوف نیست
کار جهان دست تو بوسه زنم جوی تو
هر که شده بوی تو شاد شده روی تو
پای ز تو عیب نیست مسـ*ـت که شد نام تو
خواب ز چشمم شده عزت تو بام تو
راز به هر کوی سور محبت شور و کور
حور و جمال و کمال جلوه‌ی حقی به نور
وای صفیرت دهم هوش و عبیرت روم
نفس گریبان او طاقت او کی شوم
باز پناهی دوا هان صفایی صفا
مرهم جانان جان نور و خدایی خدا

( در قالب مثنوی )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
یار من
یار من درمان بگو عشقی بگو آن کیستی
صحبتی از آن یار دردی بگو آن کیستی
حجتی نالان شده از آن نگاه مسـ*ـت پوش
زان شده دیوانه‌وار ساقی بگو آن کیستی
آن نهان پیدا شده رازی نشد در پیکرت
بی‌نصیب آن بنده است مستی بگو آن کیستی
حال خوش گر می‌دمد در آن وصال عشاقان
صاحبان چون می‌روند یاری بگو آن کیستی
شوق آن مستی یار معبود دل شادی کمال
صحبتی در دل بمان جانی بگو آن کیستی
شب ز مهتابی کند آن ایزدی ساقی تمام
رخ به آن سیرت شود دیوانه ای نامی تمام
لحظه ها پنهان شده آن ایزدی مهتر فلک
چون شود یا رب به من آن ساقی مهشر فلک
نامه‌ای از بندگانت می‌شود در خدمتت
بنده‌ای شادی کند آن می‌رسد بهتر فلک
عمر جان بر رفت و هی یارم که بازم در کجاست
صحبتی شیدا بکن لحظه شده دلبر فلک
بوی تو آمد که باز شوقی کند دیدار تو
رنگ من چون که شود آمد به تو دیگر فلک
شمس و کیهان و زمین کمتر بودش اسماء دین
ای خدا بازم تویی شکر تو را زیور فلک
شب ز مهتابی کند آن ایزدی ساقی تمام
رخ به آن سیرت شود دیوانه ای نامی تمام

(در قالب مثنوی)
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
یا عزیز
از غم تاریک تو لبیک گفتم یا عزیز
هاکذا از شور تو آتش بسوزم یا عزیز
در کمند عاشقی دلبر ندارد که چرا
عمر شادی گر به رفت دیگر خوابم یا عزیز
نور جان دیگر خدا لبریز عاشق می‌کند
فکر من باشی چه کار تنها شادم یا عزیز
لحظه‌ای تنها شدم دستی زنم بر صورتت
گفته ای مستی بکن از یار و جانم یا عزیز
خفته‌ام از این جهان چشمی نشد از سوی دل
مهر و ماهت طاقت است شوقی کنم یا عزیز
دیگران در مات تو مبهوت ماندند ساقیا
جام این می را شراب بازم خرابم یا عزیز
شهرتم از جانبت تنها نماند یار من
سی*ن*ه‌ی عشاق من حال و خیالم یا عزیز
بی‌درنگ آن صبر من از عاشقان والا بود
در نظر آن عاشقم صاحب جمالم یا عزیز
بی تو من در این جهان دیگر نمانم ای خدا
درد شوقت می‌کند صبری ندارم یا عزیز
آن دل و وصفی همان از روی عشق بیداد کند
رونق دیدار او شرمی نسازم یا عزیز
حق دل شمشاد تو پیدا کنم آن خنده‌ات
دیده ام من مسـ*ـت تو باشد هوایم یا عزیز

( در قالب قصیده )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
حال
حال خوش است در هوس نیست به پیمان قفا
دور شد از حالتی عمر شود چون رفا
باز خبر آمده نور امیدش به از
وای نفس دل برید باز دوایش کجا
خواب زدش در جهان هیچ نباید به در
سوی تو در آتش است نیست که نیست در ندا
شور، کلامش کشید درد خوشی پای جان
بوی بداد از تو را آه که عقلش شفا
سیرت تو شاد و شاد کم نبرد هیبتی
نام تو را با سخن گر ببرم چون صدا
روی جمالت مرا تیر زدش بر دلم
مات شدم بر دلت عشق شود به پیدا
باز بگویم خبر نیست جهان با خبر
نیست مرا چو جهان هست به پیمان وفا
دلبر این ناز من چون که شود با ثمر
آتش غوغای جان داغ شدش در صفا
دیر نکردی بساز شور و شقایق بناز
دوست خدایی خفا بار تعالی رها
گنج تویی ای عقیق چو هوسم بر زدی
یار تویی ای حبیب حور و جمالت سزا

( در قالب قصیده )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
یار من
یار من مستی بگو امشب شرابی مِی بِکَن
بازم از یاری تو را ساز جهانی مِی بِکَن
در نگارا حسرتی خوابی و خواموشی تو را
می بده ساقی منم اینک زمانی مِی بِکَن
شادم از جمله تو را بازم خیالم راحت است
دل بگو با نفس آن جانم فدایی مِی بِکَن
بی خدا با ذلتی رقص گنه کاری نکرد
چو سیه گشتم خدا باری تعالی مِی بِکَن
با منا برخیزدا شاد و شرارت بر کند
نیست ان را عزتی پاک و جوانی مِی بِکَن
شب شده یار حسین بازم شکایت می‌شود
کربلا نور تو را بازم ز مستی مِی بِکَن
عشق من کاری بگو عشقی به درمان نیستی
چون عجب باری بکن نازم به آتش کیستی
چون شده خون حسین بازم نگاری می‌کُنَم
بر دلان حق خدا شادم صفایی می‌کنم
جان من با عزتا مستم شرابی می بنوش
کربلا جاری بزن نام حسینی می‌کنم
عمر جان با من خدا شور حسین را می‌برم
دل بزن با کینه ای بازم که نازی می‌کنم
گل شده خنده زند دیوانه مستانه شود
بوی آن مظلوم را پاک است نمازی می‌کنم
عشق آن مولای من مستی کند از جان او
عشق دیدار حسین حال خرابی می‌کنم
چشم گریانم حسین در بغض یارانت چکید
لحظه‌ها شادی نبود در غم صدایی می‌کنم
عشق من کاری بگو مستی به درمان نیستی
چون عجب باری بکن نازم به آتش کیستی

(در قالب ترجیع بند)
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
باغ
آتش نو نور خدا باز کن
شوق نگاه بوی صفا ناز کن
آمده است باغ خدا بس نیست
خنده شود گریه شود راز کن
روی جمال حور کمال خواب نیست
سوی شفق دل به علق تاز کن
عمر خطیر صد به صفیر آمده
خوش به قیام عادت او با من است
حالت صدق رب کریم با تن است
صاحب باغ کرده عظیم نوبری
با همه حال شاه کبیر با فن است
باد و نسیم آمده اند با خیال
می به جهان کوته جان با خن است
حال امیر خوی سمیر آمده

( در قالب مسمط تضمینی )
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,077
مدال‌ها
2
بودم و بودی
مسـ*ـت بودم مسـ*ـت بودی منم آن درد جانی
شاد بودم شاد بودی منم آن مسـ*ـت یاری
گل گشته ز دریایی منم آن شوق مستان
حال بودم حال بودی پناهت عشق نامی
بیا امشب نگاهی کن که دردی شد دل من
یار بودم یار بودی که شوقت حال نیکی
ببارد اشک و بغضت چون هوایت روی من کرد
باز بودم باز بودی نگاهت سوی راهی
حال گوید که عاشق درد حجران شاد بوید
خوش بودم خوش بودی دست بردم به جامی
دل داند که امشب شاد و جان را در به پایم
وای بودم وای بودی ز شورم گر به سویی
ای جانی به جانان کن که ساقی دل برقصد
تنگ بودم تنگ بودی شرابی چون بسازی
دگر روز و دگر امشب که حال است در نگاهت
شور بودم شور بودی ضیافت در بساطی
به آن روز و به آن امشب جمالت در نقاب است
سوز بودم سوز بودی ز فکرت در هوایی
به آن رقصی که کردی تو ز مستی جان دلدار
ساز بودم ساز بودی که می را در صفایی

( در قالب قصیده )
 
بالا پایین