- May
- 2,240
- 21,331
- مدالها
- 5
این خانهی ۱۰۰ متری دیگر خانهی ما بود، من و سپیدهای که با تمام کشمکشها و جر و بحثهایمان همدیگر را دوست داشتیم، مهم نبود سر آشپزی دعوایمان میشود یا بخاطر ظرف شستن... مهم کنار هم بودنمان بود.
خانه را با وسایل هرچند قدیمی اما تمیزش اجاره کرده بودیم.
اتاق من و سپیده روبهروی هم بود و سرویس بهداشتی بین اتاقهای ما و روبهروی در اشپز خانهای که با اپن از نشیمن جدا میشد.
دیوارهای تمام خانه یکنواخت و سفید رنگ بود.
سپیده: دروغگو! نگاه کردم رو دماغم که چیزی نبود.
- جوش به این بزرگی رو نمیبینی؟
قرص آرامبخش را با لیوان آبی سر کشیدم و از آشپز خانه خارج شدم.
سپیده: پسر نازنین چی میگفت؟
چشمهایم را ریز کردم و گفتم:
- جدیداً خیلی فضول شدی سفید.
اینبار به تلفظ اسمش هم دقت نکرد یا اگر هم کرده بود اهمیت نداد و گفت:
- اگه من فضولم پس تو که حتی رنگ لباس شخصیه بهرام رو میدونی چی هستی؟
لبم را گزیدم و چشم غرهای حوالهاش کردم.
- چرا چرند میگی آخه؟ من فقط در حد سن و تحصیلاتش پرسیدم، چهقدر پیاز داغش رو آخه زیاد میکنی سپید، چهقدر!
خانه را با وسایل هرچند قدیمی اما تمیزش اجاره کرده بودیم.
اتاق من و سپیده روبهروی هم بود و سرویس بهداشتی بین اتاقهای ما و روبهروی در اشپز خانهای که با اپن از نشیمن جدا میشد.
دیوارهای تمام خانه یکنواخت و سفید رنگ بود.
سپیده: دروغگو! نگاه کردم رو دماغم که چیزی نبود.
- جوش به این بزرگی رو نمیبینی؟
قرص آرامبخش را با لیوان آبی سر کشیدم و از آشپز خانه خارج شدم.
سپیده: پسر نازنین چی میگفت؟
چشمهایم را ریز کردم و گفتم:
- جدیداً خیلی فضول شدی سفید.
اینبار به تلفظ اسمش هم دقت نکرد یا اگر هم کرده بود اهمیت نداد و گفت:
- اگه من فضولم پس تو که حتی رنگ لباس شخصیه بهرام رو میدونی چی هستی؟
لبم را گزیدم و چشم غرهای حوالهاش کردم.
- چرا چرند میگی آخه؟ من فقط در حد سن و تحصیلاتش پرسیدم، چهقدر پیاز داغش رو آخه زیاد میکنی سپید، چهقدر!