جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,557 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«حبیب نیازی»

وقتی نفس از سی*ن*ه ی بی تاب افتاد
با غربتم رنگ از رخ مهتاب افتاد.
****
دیوار اصلا تکیه گاه حیدری هاست
انگار بعد از فاطمه این باب افتاد.
****
سنگ صبوری نیست اینجاها برایم
هر کوچه را گشتم ولی نایاب افتاد.
****
مهمان رسیدم حال و روزم این چنین شد
با یاد زینب از دو چشمم خواب افتاد.
****
هرکس که بیعت داشت، زخمی کاری ام زد
از پیکرم دیگر توان و تاب افتاد.
****
وقت وداع با چشم، عکسی را گرفتم
از روی تو حالا ترک بر قاب افتاد.
****
اینجا هزاران گرز آوردند، یاد
پیشانی مردی که در محراب افتاد.
****
دیشب سر دروازه ی این شهر بی درد
ناگاه چشمم بر دوتا قلاب افتاد.
****
شکر خدا این پاره ی لب آبرو داد
وقتی که دندانم درون آب افتاد.
****
فهمیدم اینجا ذبح، رسم خویش دارد
تا از کفم این کاسه ی خوناب افتاد.
****
انگار که در جمعیت گمگشته ای داشت
جسمی که سوی عده ای قصاب افتاد.
****
این سرنوشتش شد سلامی نیمه کاره
یک جسم بی سر ماند و تیزیه قناره... .
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«علی اکبر لطیفیان»


باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند.
****
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم.
****
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم.
****
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت.
****
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت.
****
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما.
****
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور.
****
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست.
****
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری.
****
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟.
****
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند.
****
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر.
****
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما.
****
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«حسن لطفی»

تنها ترین شکسته دل این غروب شهر
آواره و پیاده و بی ک.س ترین منم
ازبس غریب مانده ام این جا که عاقبت
دادم دو طفل کوچک خود را به دشمنم.
****
آن بیعتی که مرد و زن کوفه بسته اند
حتی به هفته ای نرسیده شکسته شد
دیروز از وفا همگی دست داده اند
امروز مسلمت ز جفا دست بست شد.
****
کوچه به کوچه می روم و می زنم به سر
کوچه به کوچه می روم و گریه می کنم
از شرم نام خواهرت ای خاک بر سرم
چون شمع آب می شوم وگریه می کنم.
****
خانه به خانه گشته ام و باز دیده ام
هر سی*ن*ه ای ز حیله و نیرنک پرشده
پیداست از بلندی دارا لعماره اش
هر بام جای گل فقط از سنگ پر شده.
****
در کارگاه تیر سه شعبه به هم رسید
لبخندهای حرمله با ناله های من
تیری گرفته بود به دستش که تا هنوز
می لرزد از بزرگی آن دست و پای من.
****
این جا هزار حرمله در انتظار توست
مولا برای آمدنت کم شتاب کن
رحمی به روز من نه، به روی رقیه کن
فکری به حال من نه، به حال رباب کن.
****
رحمی نمی کنند، عزیزم به هیچ ک.س
حتی به تشنه ای که فقط شیرخواره است
تو می رسی وعده سوغات مردمش
بهر جهاز دختر شان گوشواره است.
****
این جا میا که آخر سر چشم می زنند
این چشم ها به قامت آب آورت حسین
این دستها که دیده ام ازکینه می برند
انگشت را به خاطر انگشترت، حسین.
****
برگرد جان من که نبینی ز بام ها
أتش کشیده اند، سرو دست و شانه را
تأ أز فرأز نیزه نبینی كه می زنند
بر پیکر سه ساله تو تازیانه را.
****
‏می ترسم از دمی که بیایند دختران
با گونه های زخمی و نیلوفری، میا
این شهر بی حیاست به جان سکینه ات
می ترسم از حکایت انگشتری، میا.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«رضا دین پرور»

نوزاد های فتنه چرا زاده می شوند؟
شمشیرها برای که آماده می شوند؟.
****
کوفه میا حسین که این خاک هـای سرخ
بهر نماز عشق تو سجاده می شوند.
****
روی سرت حساب و کتابی عجیب هست
اینجا معادلات بلا ساده می شوند.
****
اینجا یکی یکی به شما پشت می کنند
این تشنه ها که مسـ*ـت می وباده می شوند.
****
هجده هزار نامه برایت نوشته اند
خون را چقدر زود به پایت نوشته اند.
****
اینجا گلاب هست ولی گل عفیف نیست
یعنی به غیر داس به دست حریف نیست.
****
نام تورا دو چشــــــــــــــم ترم جار می زن
در زیر تیغ، ناله چشمم خفیف نیست.
****
اینجا سیاه مشق لبت پاره می شـــــود
اینجا کسی به فکر خطوط ظریف نیست.
****
کوفه کجا و نیت خیر شما کجا؟
کوفه قسم به نام تو با تو ردیف نیست.
****
اینجا نمازها اثرات دورویی است
اینجا حدیث ها همه بیراهه گویی است.
****
اینجا سرشته شد گل قاضی شریح ها
اینجا پر است از دل قاضی شریح ها.
****
اینجا تفکر علوی خاک می‌خورد
درزیر فرش منزل قاضی شریح ها.
****
آقا سر عزیز تو برباد میرود
با حکم های باطل قاضی شریح ها.
****
شایع شده وبای عقاید در این دیار
گرچه نیامده سل قاضی شریح ها.
****
اینجا تنورها دلی از سنگ می پزند
در ذهن ها تفکری از جنگ می‌پزند.
****
لب تشنه ماندم و کسی آبم نمی دهد
چشمم نشانه غیر سرابم نمی دهد.
****
سنگ و حصیرو آتش و تیغ و لبان خشک
قدر غریبی تو عذابم نمی دهد.
****
گرچه سر کناسه تنم تاب میخورد
داغی بجز غمت تب و تابم نمی دهد.
****
شکل سفال پر ترکی هستم و بجز
دستان حیله کار لعابم نمی دهد.
****
دیگر مپرس از چه دلم بی شکیب هست
"زیرا امید وصل توأم ع*ن قریب هست.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«حسین صیامی»

کوفه درد است ولی ای همه درمان تو میا
قسمت می دهم این بار به قرآن تومیا.
****
گیرم اینجا همه مردند ولی غیرت را
می فروشند به یک قیمت ارزان تو میا.
****
باز هم نامه نوشتم که نیایی کوفه
آخر نامه نوشتم شه خوبان تو میا.
****
سخن از تیر سه شعبه همه جا می گویند
جان شش ماهه ات آقای غریبان تو میا.
****
کعب نی های عرب در همه جا معروف است
به تن کوچک و بی جان یتیمان تو میا.
****
حرف غارت شد و انگار شنیدم آقا
قصه ای از کفن و یک تن عریان تو میا.
****
جگرم سوخت ولی آب نخوردم هرگز
یاد کردم ز لبت سید عطشان تو میا.
****
دختری گفت که مهریه من؟ خون حسین
آه ای پادشه بی ک.س دوران تو میا.
****
بچه ای گفت که سوغات، النگو،خلخال
رحم کن بر جگر زینب نالان تو میا.
****
بعد تو عالم ایجاد عزاخانه شود
بیش از این قلب خدا را تو مرنجان؛ تو میا.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«مهدی نظری»

برگرد آقا کوفه جای آمدن نیست
مخروبه های شهر جای یاسمن نیست.
****
اینجا زمانی عطر و بویی از علی داشت
جان خودم یک ذره بوی بوالحسن نیست.
****
این ها تماما نامه هاشان کذب محض است
دیدم که اینجا یک نفر هم پشت من نیست.
****
خوب است آدم در دیار خود بمیرد
برگرد آقا مکه؛ اینجا که وطن نیست.
*****
نگذار دلشوره وجودش را بگیرد
چون کوله بار خواهرت غیر از محن نیست.
****
باشد بیا؛ اهل و عیالت را نیاور
آقای من ولله کوفه جای زن نیست.
****
من بیشتر فکر حضور دخترانم
چون در میان کوفه کم دست بزن نیست.
****
این ها تماما با تو قصد جنگ دارند
با اصغرت هم جنگ اینها تن به تن نیست.
****
اینجا حیا و غیرت و ایمان ندارند
می بینی آخر بر تنت هم پیرهن نیست.
****
برگرد؛ اینجا صحبت از قتل است و غارت
پایان کار خیمه ات جز سوختن نیست.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«محمد بیابانی»

دلم شور می زد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصه هایش
که پیغمبر روضۀ یک شهیدند.
****
رسیدند و از ماجرای تو گفتند
از این که نرفتند از کوفه بیرون
مگر این که دیدند دروازۀ شهر
شده میزبان سری غرق در خون.
****
شنیدم که گفتند باز اهل کوفه
نمک خورده اند و نمکدان شکستند
به جز کاسۀ کهنه عهد و پیمان
تو را سر شکستند و دندان شکستند.
****
شنیدم که تا پای جان ایستادی
ولیکن به تو عرصه را تنگ کردند
تو را دوره کردند و مهمانشان را
پذیرایی آتش و سنگ کردند.
****
شنیدم که از روی دارالعماره
تو را پرت کرده؛ پرت را کشیدند
تن بی سرت را به یک اسب بستند
و در کوچه ها پیکرت را کشیدند.
****
شنیدم که لب تشنه جان دادی آخر
تو را آب دادند و آبی نخوردی
اگرچه لبت پاره از سنگ ها شد
ولی خیزران شرابی نخوردی.
****
سرت زینت سر در شهر گردید
ولی سهم نی ها و طشت طلا نه
تنت قسمت میخ قصاب ها شد
ولی پایمال سم اسب ها نه.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«محمد سهرابی»


یا حسین ای در افق ها منجلی
ای بزرگ قوم ای پور علی.
****
یک تجلی از تو مسلم بوده است
نور تو در خویش قائم بوده است.
****
آن که پیک شاه شد شاه است او
آن که نور راه شد راه است او.
****
مسلم تو کافر خویش است و بس
مسلمت در خویش بی کیش است و بس.
****
کیش مسلم کیش ارباب حق است
در حقیقت او به حقش مطلق است.
****
او که بود از فرط جلوه بی حجاب
زخم خورد از کوفه مثل بوتراب.
****
چون به شخص خویش تنها ماند او
مرکب بی مقصد خود راند او.
****
رفت و زد تکیه به دیوار زنی
رفت آمینی سراغ ایمنی.
****
زن چو آبش داد راهش نیز داد
راه بر افغان و آهش نیز داد.
****
نور شه از خانه چون بیرون نشست
خصم آمد دست آن دلدار بست.
****
رفت از جور کسان بر بام قصر
کوفیان را شد تمام آن روز نصر.
****
سر بریدند از رسول شاه دین
سر به بام افتاد و پیکر بر زمین.
****
سر به سوی شام رفت و تن به خاک
گفت با او آسمان روحی فِداک.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«حسن لطفی»

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست
بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست
هیچ ک.س نیست که سرگرم تماشایم نیست
نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست.
****
من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر
چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر.
****
یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند
یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند
بی ک.س ام دیده ولی در همه جا زخم زدند
سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند.
****
زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه
امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه.
****
تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد
تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد
پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد
سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد.
****
خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد
کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد.
****
آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت
دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت
چوب آتش زده از دور و برم می انداخت
شاخه ي شعله ور و نخل سرم می انداخت.
****
دست من بند زده، موی مرا میسوزاند
دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند
****
وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد
آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد
بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد
آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد.
****
به سرم آمده و باز همان خواهد شد
رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد.
****
رسم این است که اوّل پر او می ریزند
بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند
بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند
بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند.
****
آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند
نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند.
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
«نجمه زارع»

تصویر ماه را کسی از چاه می کشد
شب رو به کوفه می کند و آه می کشد.
****
سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت
مرد غریبه ای که به دروازه پا گذاشت.
****
افتاد ماه روی زمین و جنازه شد
تاریخ زخم کهنه اش انگار تازه شد.
****
این سوگ بادهاست که هی زوزه می‌کشند
در شهر، گرگ‌ها به زمین پوزه می کشند.
****
حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد
پهلوی نخل های تناور کبود شد.
****
تو می رسی و فاجعه آغاز می شود
درهای دوزخ از همه سو باز می شود.
****
بیهوده است موعظه در گوش مرده ها
این شهر، خواب رفته در آغوش مرده ها.
****
در گوش، با صدای تو انگشت می کنند
فریاد می زنی و به تو پشت می کنند.
****
افکار مرده در سرشان خاک می خورد
در خانه اند و خنجرشان خاک می خورد.
****
در دستشان چه هست به جز چند مشتِ سنگ
رد می‌شوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ.
****
رد می شوی و پنجره ها بسته می شوند
سمت سکوت حنجره ها بسته می شوند.
****
ماندی کسی ندید تو را کوفه کور شد
شب، خانه کرد و شهر پُر از بوف کور شد.
****
روی تن تو این‌ همه کرکس چه می کنند
با تو سرانِ خشک مقدس چه می کنند.
****
حالا که از مبارزه پرهیز کرده اند
خنجر برای کشتن تو تیز کرده اند.
****
شب می‌شود تو می رسی و ماه می رود
در آسمان کوفه سَرَت راه می رود.
****
تصویر ماه را کسی از چاه می کشد
شب رو به کوفه می کند و آه می کشد.
 
بالا پایین