مجموعه اشعار قیصر امین پور
- نویسنده موضوع محسا
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- Aug
- 3,898
- 6,478
- مدال‌ها
- 3
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتابی زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ،آسمان های اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشم های پینه بسته
خسته ازدرهای بسته خسته ازچشم انتظاری
قیصر امین پور
شوق پرواز مجازی ، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتابی زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ،آسمان های اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشم های پینه بسته
خسته ازدرهای بسته خسته ازچشم انتظاری
قیصر امین پور
- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدال‌ها
- 9
می‌توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می‌توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می‌توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدال‌ها
- 9
دلم را ورق می‌زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من
ـ من شعرهایم که من هست و من نیست ـ
به دنبال نامی که تو
ـ توی آشنا، ناشناس تمام غزل‌ها ـ
به دنبال نامی که او
به دنبال اویی که کو؟
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من
ـ من شعرهایم که من هست و من نیست ـ
به دنبال نامی که تو
ـ توی آشنا، ناشناس تمام غزل‌ها ـ
به دنبال نامی که او
به دنبال اویی که کو؟
- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدال‌ها
- 9
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد‌و‌برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هر چه با مقصود خود نزدیک‌تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد‌و‌برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هر چه با مقصود خود نزدیک‌تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدال‌ها
- 9
انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری‌تر از دو سه سالِ گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی …
آه …
مُردن چقدر حوصله می‌خواهد
بی‌آنکه در سراسر عُمرت
یک روز، یک نفس
بی‌حسِ مرگ زیسته باشی !
خاکستری‌تر از دو سه سالِ گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی …
آه …
مُردن چقدر حوصله می‌خواهد
بی‌آنکه در سراسر عُمرت
یک روز، یک نفس
بی‌حسِ مرگ زیسته باشی !