جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار قیصر امین پور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام قیصر امین پور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,427 بازدید, 162 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع قیصر امین پور
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ز بس بی‌تابِ آن زلف پریشانم، نمی‌دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی‌دانم

حقیقت بود یا دور و تسلسل، حلقه‌ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می‌خوانم، نمی‌دانم

سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه‌ی چشمت چه‌ می‌دانم؟ نمی‌دانم

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه‌ی خود عین مهمانم؟ نمی‌دانم

ستاره می‌شمارم سال‌های انتظارم را:
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی‌دانم

نمی‌دانم، بگو عشق تو از جانم چه می‌خواهد؟
چه می‌خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی‌دانم

نمی‌دانم به غیر از این نمی‌دانم، چه می‌دانم؟
نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدانی خالی، لب‌ پنجره
پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

اگر دل دلیل است، آورده‌ایم
اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم!

گواهی بخواهید اینک گواه:
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

دلی سربلند و سری سربه‌زیر
از این‌دست عمری به‌سر برده‌ایم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید

پنهان در آستین شما برق خنجر است
دستی از آستین به در آرید و بگذرید

ما دل به دست هر چه که بادا سپرده ایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید

با آبروی آب، چه باک از غبار باد!
نانْ پاره ای مگر به کف آرید و بگذرید
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سی*ن*ه ی هر سنگ دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی تو می گویند: تعطیل است کار
عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟

جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو امّا
خاکِ این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندیِ دیرینه دارد

روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهیِ زخمی که او در سی*ن*ه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه‌ایست، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است

ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است

پر می‌کشیم و بال بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است

ما هیچ نیستیم، جز سایه‌ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها، شنیدن است

بی‌درد و بی‌ غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
و آسیاب نان
آسوده
همچنان
می چرخد
دندان گرد سنگ
سنگاسیاب نان
چون لقمه ای بزرگ
جهان را
آخر به کام خویش فرو
خواهد برد
و بوی حسرت نان
ما را
تمام ما را
خواهد خورد
ما ایستاده ایم
و لحظه لحظه نوبت خود را
خمیازه می کشیم
اما
این آسیاب کهنه به نوبت نیست
شاید همیشه نوبت ما
فرداست!
و آسیاب کهنه ی نان
همچنان
می چرخد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست؟
چشم‌های من
میزبان نقشه‌هاست:
نقشه‌ها و مرزهای روبه‌رو
مرزهای درد، آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال

نقشه‌های فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیده‌اند
مرزهای شرقی دلم کجاست؟

چشم‌های من
میزبان نقشه‌هاست
کوه‌ها
روی نقشه سر به اوج می‌زنند
مرزهای بین آفتاب و دل
ناگهان خراب می‌شوند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای شما!
ای تمام عاشقان ِ هر کجا!
از شما سوال می‌کنم:
نام یک نفر غریبه را
در شمار نامهای‌تان اضافه می‌کنید؟

یک نفر که تا کنون
ردپای خویش را
لحن مبهم صدای خویش را
شاعر سروده‌های خویش را نمی‌شناخت
گرچه بارها و بارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن شنیده بود

یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ بود
گریه‌ی گیاه را نمی‌سرود
آه را نمی‌سرود
شعر شانه‌های بی‌پناه را
حرمت نگاه بی‌گناه را
و سکوت یک سلام
در میان راه را نمی‌سرود
نیمه‌های شب
نبض ماه را نمی‌گرفت
روزهای چهارشنبه ساعت چهار
بارها شماره‌های اشتباه را نمی‌گرفت

ای شما!
ای تمام نام‌های هر کجا!
زیر سایبان دست‌های خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه می‌دهید؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه می‌دهید؟
 
بالا پایین