خوش آمدید
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.
اکنون ثبت‌نام کنید!You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an alternative browser.
You should upgrade or use an alternative browser.
فایل شده [الفبای اشک] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
- نویسنده موضوع itszari.
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,286
- مدال‌ها
- 7
۱۲) عاشق و معشوقِ
آن عاشق و معشوق
کز نبودت جان داد
این مجنونِ تو
روی چهره‌اش نقاب است.
سخنانم به گوشت نرسید.
یا راه ناهموار است؟
دست پرورده‌ی عشقیم
به بار آمده‌ی عشق
در مکتب ما
عشق دست پروده‌ی دو جهان است.
حرف دلم را دانی
حرف دلت را نگفتی
بگو، بگو بازا
این عاشق و معشوق
منتظرِ جواب است.
آن عاشق و معشوق
کز نبودت جان داد
این مجنونِ تو
روی چهره‌اش نقاب است.
سخنانم به گوشت نرسید.
یا راه ناهموار است؟
دست پرورده‌ی عشقیم
به بار آمده‌ی عشق
در مکتب ما
عشق دست پروده‌ی دو جهان است.
حرف دلم را دانی
حرف دلت را نگفتی
بگو، بگو بازا
این عاشق و معشوق
منتظرِ جواب است.
موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,286
- مدال‌ها
- 7
۱۳) زِ عشقِ تو
شعرها را
ز عشق تو سرودم
آن‌ها را
با دستانت لمس کن
حرف‌هایم را بشنو
که همانند خنجر
به قلبم زده می‌شود.
صدایِ فریادهایم را
بشنو
خنجری که به قلبم زدی
قطره‌قطره‌ی خونِ آن
بر رویِ قلم و کاغذ می‌چکد.
لمس کن گونه‌هایم را
گونه‌هایی که ز عشق تو
هر شب خیس است.
اشک‌هایی که پی‌در‌پی
ز فراغِ تو از چشمانم می‌چکد.
لمس کن لحظه‌هایم را
لحظه‌هایی که بیتو می‌گذرد.
لمس کن دستانم را
دستانی که بدون دست‌های تو بی‌جان است.
لمس کن هر دقیقه را
دقیقه‌هایی که بی‌من آسوده گذشت.
لمس کن نبودنم را
لمس کن...
شاید دیگر فرصتی نباشد.
خاطرات‌های‌مان را لمس کنی!
شعرها را
ز عشق تو سرودم
آن‌ها را
با دستانت لمس کن
حرف‌هایم را بشنو
که همانند خنجر
به قلبم زده می‌شود.
صدایِ فریادهایم را
بشنو
خنجری که به قلبم زدی
قطره‌قطره‌ی خونِ آن
بر رویِ قلم و کاغذ می‌چکد.
لمس کن گونه‌هایم را
گونه‌هایی که ز عشق تو
هر شب خیس است.
اشک‌هایی که پی‌در‌پی
ز فراغِ تو از چشمانم می‌چکد.
لمس کن لحظه‌هایم را
لحظه‌هایی که بیتو می‌گذرد.
لمس کن دستانم را
دستانی که بدون دست‌های تو بی‌جان است.
لمس کن هر دقیقه را
دقیقه‌هایی که بی‌من آسوده گذشت.
لمس کن نبودنم را
لمس کن...
شاید دیگر فرصتی نباشد.
خاطرات‌های‌مان را لمس کنی!
موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,286
- مدال‌ها
- 7
۱۶) جهانِ بیتو
ثانیه به ثانیه
دقایقی را
که نیستی شمردم
زمان انگار
روی دستانم
باد کرده است.
ثانیه به ثانیه
آسمان را
تماشا کردم
انگار ماهم در
آسمان دیگر نیست.
گویی ماهی دیگر است
ثانیه به ثانیه
هوا را
تماشا کردم
اما انگار هوای
یکی‌دیگر
در سرت است.
ثانیه به ثانیه
دقایقی را
که نیستی شمردم
زمان انگار
روی دستانم
باد کرده است.
ثانیه به ثانیه
آسمان را
تماشا کردم
انگار ماهم در
آسمان دیگر نیست.
گویی ماهی دیگر است
ثانیه به ثانیه
هوا را
تماشا کردم
اما انگار هوای
یکی‌دیگر
در سرت است.
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,286
- مدال‌ها
- 7
۱۷) به امید دیدنت
انتظار می‌کشم
به امید آمدنت
گوشه‌ای می‌نشینم
اما تو که رفته‌ای
تمام امیدهایم را
تبدیل به ناامیدی‌ها
کرده‌ای
اما باز هم
انتظار می‌کشم
بگذار لحظه‌ای
تو را در آغوش بکشم
شاید دیگر
نیاز نباشد
انتظار بکشم!
انتظار می‌کشم
به امید آمدنت
گوشه‌ای می‌نشینم
اما تو که رفته‌ای
تمام امیدهایم را
تبدیل به ناامیدی‌ها
کرده‌ای
اما باز هم
انتظار می‌کشم
بگذار لحظه‌ای
تو را در آغوش بکشم
شاید دیگر
نیاز نباشد
انتظار بکشم!
یکم راجب ما بدون:
ما که پول نداشتیم دماغ‌امان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشم‌هایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. می‌دانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر می‌کند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همه‌اش درمان است. هزینه‌اش هرقدر هم که باشد به این زیبایی می‌ارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
دوست تو
آمار بَرخط
- کاربران بَرخط
- 25
- مهمان‌های بَرخط
- 1,014
- مجموع بازدید کنندگان
- 1,039
مجموع ، شامل کاربران مخفی نیز می‌باشد.