جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [سرایِ لیلی] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط itszari. با نام [سرایِ لیلی] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 831 بازدید, 23 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [سرایِ لیلی] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۹) سپیده‌دم صبح
سپیده دم صبح
حال دم‌دمِ مزاجی دارد
رقص پروانه‌ی زیبا
بر روی شمعدانی‌ها
حس عجیبی دارد!
سپیده دم صبح
که فرا می‌رسد
همانند آن
پرنده‌ای باش
که دلم شوقِ
سخن گفتن با او دارد
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۰) کا‌م‌کامِ سیگار
روز اولی که تو را دیدم
و تو برای اولین بار
مرا شناختی
که لیلی‌ات تمامِ زندگی‌اش را
کلمه به کلمه
کام‌ به کام سیگار
فرا گرفته است
حتماً با وجود لیلی بودنش
مجنون شده است
که هر لحظه بازدمش
بوی گل رازقی می‌دهد!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۱) نیمکت
بر روی نیمکت
با یک پاکت سیگار
خس‌خس کردن ریه‌ها
و سرفه‌هایِ پی‌در‌پی
به یادت کام‌ سنگینی
از سیگارم می‌گیرم اما،
باز هم خیالاتی می‌شوم
یا نه، تو کنارمی
فندکت را زیر سیگارم قرار می‌دهی
و این تنها نیمکتی‌ است که
هر بار چه با تو چه بی‌تو
از عابر پیاده که رد می‌شوم
او را می‌بینم
لبخند بر لبانم طرح می‌زنم
و سیگارم را روشن می‌کنم
زمانی که، یک کام سنگین
از او می‌گیرم
دلم سخت هوایت را می‌کند!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۲) پیپ بود یا سیگار؟
پیپ یا سیگار
برایم فرقی ندارد
اما تو که باشی
خیلی چیزها فرق می‌کنند
شمعدانی‌ها، جان تازه‌ای می‌گیرند
باران همانند مروارید
زمین را، فرشِ زیر پاهایت می‌کنند
آسمان، لباسِ سیاه‌پوشِ غمگینش را
بیرون می‌آورد و لباسی آبی رنگ می‌پوشد
باد گونه‌های سرد و بی‌روحم را
به نوازش می‌کشد.
آن‌گاه دیگر، نه بود و نبود سیگار
برایم اهمیت دارد
نه بود و نبودِ پیپ!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۳) اگر مجنون بودم..
اگر مجنون بودم
در خلوت خود
به بودنت فکر می‌کردم
وارد دنج‌ترین کافه‌ی شهر می‌شدم
کافه‌ای که وقتی از پنجره
بیرون را
تماشا می‌کنم
چراغ‌های شهر
زیباترین تصویرِ دنیا را
به رخم بکشد
کافه‌ای که گوشه به گوشه‌ی آن،
خنده‌هایِ تو باشد.
قابِ عکسِ تو
بر روی چهار دیواری‌اش
آویزان شده باشد.
کافه‌ای که بتوانم
با یک پاکت سیگار
بر روی صندلی‌ای چوبی بنشینم
و به یادت از سیگارهایم کام بگیرم
و با ملودیِ زیبایی که پخش می‌شود
در پیچ و خم موهایت
گم شوم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۴) قهوه‌خانه‌ی الواتی
میان تمام مردها
در یک قهوه‌خانه‌ی سرد
در کنار پنجره
سیگار می‌کشید
اما تنها تصویر یک مرد
جلوی چشمانش گذر می‌کرد
تنها یک مرد
در جعبه‌ی سیگارش
صدایش می‌کرد
برای همگان شعر می‌گفت
اما تنها یک مرد
در گوشه به گوشه‌ی ذهن خسته‌اش
با کلمات، راه می‌رفت.
فقط یک مرد
در دلش غوغا به پا می‌کرد
آن هم مردی که
حتی اگر نباشد هم
حتی اگر او را هم نشناسد!
باز به عشقِ او
با کلمات بازی می‌کند
و شعر می‌نویسد
و به یاد او
پاکت‌ِ سیگارش را
تمام می‌کند.
اما هیچ‌گاه
از عشقِ آن مرد
دست نمی‌کشد!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۵) این روزها
این روزها سخت
پریشان و حیرانم
اتاقی برای این‌که
کنجِ آن بنشینم
و با خود، خلوت کنم را
ندارم؛ اما نخ‌نخِ سیگار
دور خود حصار کرده‌ام
کنار پنجره‌ی کوچک
می‌نشینم و آن‌ها را
با کام‌های سنگین
دود می‌کنم
و آن‌ها را
به ریه‌هایم می‌فرستم
که شاید کمی،
آرام شوم؛ هوایِ دلم
سخت طوفانی‌ست
دیگر صدف‌ها که
گاه‌ و بی‌گاه با آن‌ها
سخن می‌گفتم
گوش‌شنوا و
میلِ سخن با مرا
ندارند.
تختی که روی آن
کمی دراز بکشم
و به سقف خیره بمانم را
ندارم، اما باور کن
زمانی که تو را
دارم؛ انگار همه چیز دارم
دیگر این چیزها
برایم
چندان اهمیت ندارد
گویی تو که در زندگی‌ام
حضور داری
هر چیزی که ندارم
برایم، فاقد اهمیت است
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۶) سیگارم را
وقتی سیگارم را
هنگام تماشای ماه
خاموش می‌کنم
و دیگر چیزی از آن
باقی نمانده است
یعنی سخت دلم
هوایت را کرده است
هوای آن روزهایی را که
وقتی دستانم را
به سوی پاکت سیگارام
دراز می‌کردم
آن را از دستانم می‌گرفتی
و از آن‌جا که خوب مرا
می‌شناختی
دستانت را
در دستانم حلقه می‌کردی
و با جذبه می‌گفتی
تا وقتی مرا داری
نیاز به هیچ حس آرام‌بخشی نداری
حتی سیگار!
سخنت حقیقت داشت
تا تو را در کنارم دارم
هیچ حس دیگری
نمی‌تواند
به تن و روحِ خسته‌ام
حس التیام‌بخشی را
تزریق کند
الی دستانِ مردانه‌ی تو!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۷) به عشق لب‌هایِ تو
به عشق لب‌های تو
کام‌کام، سیگار
می‌کشم؛ که لحظه‌ای
یادت بیاید
بوی عطر تنِ من
روی بامِ خانه‌ی تو
این عطر تنِ سردِ من
چه حسی برای تو دارد؟
فقط سرگرمی؟
آنی عشق؟
گاه و بی‌گاه، حس خوب؟
اما گویی امروز نه!
فردا بی‌شک
دلت برایم
تنگ خواهد شد!
برای سیگارهایی
که به عشقت
روی لبانم، دود می‌شد
بوی عطر تنم، روی بام خانه‌ات
خاطره می‌شد
حس خوبی برایت دارد
اما چه حیف که تو
بی‌احساس‌ترینی!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,286
مدال‌ها
7
۱۸) می‌کشم سیگار
می‌کشم سیگار
شاید، بگویی عمرم
تلف شد
کام‌کام سیگار
ریشه‌های
گل یاسم را
نابود کرد
دود سیگار
برمی‌خاست از
لب‌های من
دلِ من از
غمِ عشقِ تو
فرسود شد
نقش آن
آدمی که
حال خوبی دارد
بازی می‌کنم
اما اینک
حال دلم با
کام‌کام سیگار هم
بهبود نیافت
جان به جانم
کرده‌ای اما مگر
جان برایم مانده است؟
روحم آزار دیده است
روح من از این
زمین و خاک
مردود شد
فرق دارد
زندگیِ من
با زندگیِ او
قلب من
آتش گرفت
و قلب او
سردترین
قلب‌ها شد.
حاصلم ته مانده‌ی
یک سیگار شد
دنیا جای بازی‌ست
اینک چرا من
در آن زندگی می‌کنم؟
قلب من‌ در
نگاه‌هایِ دل‌ربایِ تو
گم شد
دل من شبی
در وصف تو
مفقود شد
می‌کشم سیگار
حتی اگر عمرم
دود شود
سیل اشکانم جاری
گونه‌هایم شکل
یک رود شد
دستان سردم
را گرفت
آن زمان
روح سرد من
مسدود شد!
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین