جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● سردتر از سرد اثر دنیا ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط DOonYa با نام ● سردتر از سرد اثر دنیا ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,019 بازدید, 20 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● سردتر از سرد اثر دنیا ●
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DOonYa
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
از بی‌حسی حرف‌هایت، کلام بر روی لب‌هایم یخ بست.
سرد شدم مثل عصری پر از یخبندان.
صمّ بوکم به دیواری زل زده‌ام که جای‌خالی عکس‌هایت بر رویش زار می‌زند.
تو وقتی خود را از من گرفتی، عکس‌هایت را هم برای من زیادی دیدند.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
تردید دورن نوشته‌های بی پایه‌ی این شب‌هایِ من بیداد می‌کند.
با خود می‌گویی تردید برای چه...
قلب سرکشِ من، هر ثانیه تورا می‌طلب جانِ جانانِ من.
تو که امیدی در شب‌های ناامیدی هستی، تو که صدایی در سکوت‌ِ هر سکوتی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
نمی‌دانم، می‌توانم داشته باشم‌ات یا نه!
نمی‌دانم، می‌توانم دوباره کنارت قدم بزنم یا نه؟
صدایت به صدایم می‌رسد یا در حسرت یک‌ حرف می‌سوزم.
دست‌هایت را درون دست‌های سرمازده‌ام می‌گیرم یا تخت سی*ن*ه‌ام جفت می‌شود.
عطر تنت در هوای من می‌پیچد یا می‌میرم و در هوای تو نفس نمی‌کشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
با اشک‌های جاری شده‌ام برایت می‌نویسم .
برای تویی که ترک کردنم برایت مثل آب خوردن بود.
تویی که جهنمی برایم ساختی و با خود گفتی: «این دختر، دیگر زندگی نمی‌خواهد.»
ساز بی‌ تو بودن را کوک، و تمنای وجودم را از هفت‌ دولت آزاد کردی.
مرا از من گرفتی و به دنبال خود کشاندی، بعدها در کوچه‌های دلواپسی در واپسین روزهای با هم بودن رها کردی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
شاخه‌ی سرسبز بیدِ قلبم را با تبری در دست در اوج بی‌رحمی شکستی.
از آن پس؛ تماماً درخت قلبم خشک شد.
از روزی که رفتی‌ باران زیاد بارید، امّا نه خشکسالی قلبم سیراب شد، نه ردپای بودنت در کوچه‌های ذهنم شسته شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
پسرک کوچکِ در میان خیال من؛ چه بزرگ شده‌ای در واقعیت بی‌انتهای داستان غم‌انگیز زندگی من... .
سر زده می‌آیی و یک دفعه می‌روی، چگونه بِجویَم‌ات تو را که این همه بی‌رمقی؟
دلخور نباش عزیزِ جانم، از منی که تو را روی تخم چشم‌های کم سوام می‌گذارم.
از من مگُذر، که من دنیا هم ویرانه شود باز هم تو را رها نمی‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
امروز که دیدمت گویی غمگین بودی، قلب کوچکت را کسی شکسته!
چه‌کسی تو را ناامید از تمام عالم کرده و غم دنیا را درون چشم‌هایت ریخته است؟
قلب مهربانت را به گونه‌ای سنگی کرده که گرما رخت بسته و سرما در تمام پوست و استخوانت لانه ساخته... .
تو را چگونه این‌طور ببینمت که روحم به پرواز در نیاید؟
تو فقط بگو چگونه خوب می‌شوی درد و بلا‌هایت به جانم!
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
ساحل‌ نشینِ غم شده‌ام، روزی خنده جزءای از من بود.
دخترکی در ته‌ته قلبم شاد و خوشحال می‌زیست؛ حال می‌گویند مرده است.
گویی تمام ناتمام این روزهایم تویی؛ غم از دست دادن تو مرا زمین‌گیر کرده است.
پیرزنی با تمام آرزوهای دفن شده در مزار دلم در من زندگی می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
قدم می‌زدم با تو زیر برف و باران بدون چتر، با تمام اشتیاقی که یک جوان می‌تواند داشته باشد.
حال غروری که لِه شده تنها پا به‌ پای منی که سرما زده‌ی نبودنت است قدم می‌زند.
چلچله در آشیانه‌ی خود می‌خواند و له‌لهِ می‌زند برای دوباره دیدنت.
تو را به خدا برگرد عزیزکم.
دنیا را بگرد و برگرد، من همیشه چشم انتظارت می‌ماند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
قلبم می‌سوزد، سوز از دست دادنت تمام تنم را سِر کرده است.
گرمای تنت، آبی است بر روی آتش سوزناک دلم و صدایت برایم هم‌چون لالایی است؛ شیرین و خواستنی.
من خاکستر نشین عشق تو شدم و تو ادامه‌ی زندگی خود را بدون من دیدی‌، غم دل با که بگویم و شکایت پیش که بَرم، که فریاد سکوت پر از صدای من باشد؟
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین