- Apr
- 480
- 1,091
- مدالها
- 2
دو نفر با چهرههای پوشیده شده، در حالی که کیسه زیپ داری را کف زمین میکشیدند وارد اتاق شدند.
- بازش کنین.
آشر که اندکی اضطراب در نگاهش احساس میشد به مرد روبهرویش خیره شد و گفت:
- میخوام از نزدیک ببینمش!
مرد پوزخندی زد و جواب داد:
- باشه... .
و خطاب به آن دو نفر ادامه داد:
- دست و پای این رو هم باز کنید.
دو شخصی که جنازه را حمل میکردند، سمتش رفتند و دست و پاهایش که به صندلی بسته شدهبود را باز کردند. آشر در کسری از ثانیه خودش را به بالاسر جنازه رساند به چهره زرد و بیرنگ آدرین زل زد چیزی ته قلبش فرو ریخت روی نقاط حیاطی بدنش دنبال زخم و جای بریدگی گشت اما چیزی پیدا نکرد! رو به مرد ناشناس کرد و گفت:
- چهجوری؟ چهجوری کشتنش؟!
- یکی از آدمهات توی غذاش سم ریخت، هه! جالب نیست؟ سرسختترین آدما هم انقدر راحت و بیدردسر ناپدید میشن.
حالت چهره آشر تغییر کرد؛ انگار که شوکه شد یا چیزی را بهخاطر آورد. مو شکافانهتر از قبل به چهره جنازهای که جلویش بود خیره شد موهایی طلایی رنگ فکی زاویه دار با گونههای برجسته و ابروهایی کشیده، آن چهرهی آدرین بود. آشر بدون هیچ حرفی به فکر فرو رفت... .
- بازش کنین.
آشر که اندکی اضطراب در نگاهش احساس میشد به مرد روبهرویش خیره شد و گفت:
- میخوام از نزدیک ببینمش!
مرد پوزخندی زد و جواب داد:
- باشه... .
و خطاب به آن دو نفر ادامه داد:
- دست و پای این رو هم باز کنید.
دو شخصی که جنازه را حمل میکردند، سمتش رفتند و دست و پاهایش که به صندلی بسته شدهبود را باز کردند. آشر در کسری از ثانیه خودش را به بالاسر جنازه رساند به چهره زرد و بیرنگ آدرین زل زد چیزی ته قلبش فرو ریخت روی نقاط حیاطی بدنش دنبال زخم و جای بریدگی گشت اما چیزی پیدا نکرد! رو به مرد ناشناس کرد و گفت:
- چهجوری؟ چهجوری کشتنش؟!
- یکی از آدمهات توی غذاش سم ریخت، هه! جالب نیست؟ سرسختترین آدما هم انقدر راحت و بیدردسر ناپدید میشن.
حالت چهره آشر تغییر کرد؛ انگار که شوکه شد یا چیزی را بهخاطر آورد. مو شکافانهتر از قبل به چهره جنازهای که جلویش بود خیره شد موهایی طلایی رنگ فکی زاویه دار با گونههای برجسته و ابروهایی کشیده، آن چهرهی آدرین بود. آشر بدون هیچ حرفی به فکر فرو رفت... .
آخرین ویرایش توسط مدیر: