جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● محبوب - در آغوش تنهایی اثر فاطمه ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط بانوی شـــب با نام ● محبوب - در آغوش تنهایی اثر فاطمه ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,047 بازدید, 24 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● محبوب - در آغوش تنهایی اثر فاطمه ●
نویسنده موضوع بانوی شـــب
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط بانوی شـــب
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
بگویم از خنده‌هایم که جالب و خواندنی است.
خنده‌هایم از جنس کم حرفی‌هایم است، نه آن‌که کم حرف باشم.
حروفی مناسب هنوز برای درک پیدا نکرده‌ام، کلماتی که؛ جمله‌هایم را خلاصه کند، خلاصه‌ای از دردهایم!
دردهایی که؛ برایم از سوختن قلب هم دشوارتر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
درد‌‌های بی‌پایانم در گذر هستن در جوی بار اشک‌هایم، تمامی ندارند جز عبور آنقدر گریستم که؛ خشک شد آب چشمانم.
.خشکیده شد نفس‌هایم، لبخند بر لبانم تازه شده که؛ دیگر نخواهم بود
اما این‌گونه بود که سرنوشت هنوز بازی‌‌اش با من به اتمام نرسیده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
این‌گونه بود که؛ سرنوشت نمی‌خواست مرا تنها‌ بگذارد.
اما من دلم می‌خواست رهایم کند، برود آن سرنوشت شوم ترسناک برود که؛ گویی تازه شود سرنوشتم، اما هیچ چیز به روال فکرم نشدند، نشدند که رنگ بر زندگی‌ام سیاه‌تر و خط‌خطی‌تر شد‌.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
سرنوشت آغوش تنهایی‌هایم سیاه و خفته تر از دیروز کرد، ترسناک‌تر، و بی‌رحمانه‌تر.
آنقدر سرنوشت و تنهایی‌ با من راه آمد که؛ خود خسته شدم! اما همراهانم هیچ کدام خسته و کوفته نشدن.
ادامه دادن، آنقدر که دیگر چشمانم را باید می‌بستم و از آنها تمنا می‌کردم.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
زندگی با من بد ساخت.
این‌چنین بود که؛ من هم یک بدشانسم، بدشانس تر از هر روز در راه‌هایی دشوار و خسته جان.
خسته از تکرار کردن‌هایم، این‌چنین گویی؛ می‌گویم، من هستم! اما تا کی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
من خودی از خودم را درونم پنهان کردم خودی که؛ شاد بود و خندان، اما حال گویی با یک مرده فرقی ندارم! مرده‌ای که نفس می‌کشد، زندگی می‌کند، اما رنگ زندگی در زندگی و جودش قفل شده‌ است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
نغمه‌های حرف‌های دریاچه بیدار شده‌اند، همان حرف‌هایی که؛ شنونده‌ای‌ ندارد و خودش می‌گوید و می‌شنود!
همان‌ حرف‌هایی که دفن شده‌اند، نغمه‌ی خاکسترهای حرف‌های دفن شده، در آغوش تنهایی‌های تاریک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
حرف‌هایی که؛ مرا مرده کردن، حرف‌هایی که؛ مرا از پا درآوردن، همه جالب بود!
چرا چون من دیوانه‌ای هستم که؛ در تنهایی، خودش را ساخته است.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
دیوانه بودن زیباست، رسم همین است دیوانه نباشی می‌گویند دیوانه است، باز اگر دیوانه باشی تکرار می‌کنند دیوانه است!
چه باشیم چه نباشیم، دیوانه‌‌ای بی‌همتا هستیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
دیوانه‌ای که؛ به سختی های روزگار می‌خندد‌! اما چه‌کسی می‌داند که؛ پشت آن خنده چه می‌گذرد؟
واقعاً می‌داند یا همه حرف پوچ می‌زند؟
هیچ ک.س دیگری را درک و یاری نمی‌کند! .
 
بالا پایین