جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● ژوانا اثر شهرزاد قصه گو ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط ARMINA با نام ● ژوانا اثر شهرزاد قصه گو ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,090 بازدید, 19 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● ژوانا اثر شهرزاد قصه گو ●
نویسنده موضوع ARMINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ARMINA
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
کاش این دل، دل بشود.
کاش به من بازگردی، به تنی که روز و شب، نسخ آن شیرین زبانی‌ها بود.
به دلی که بعد از تو دگر رنگ آبی نگرفت.
کاش بعد از هر واژه به سمت من بیایی.
بگذار تنت رازهایش را با من در میان بگذارد.
بگذار از این حجم عشقی که روحم را به بازی گرفته چیزی جز چند خط شعر باقی بماند.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
در نبودنت بی‌واژگی زخمی دوچندان بود. بی‌واژگی شد سرطانی در رگ‌هایم.
مگر می‌شود فراموشت کنم؟
فراموش کنم تویی که شعرهایم در آغوشت معنا گرفت.
رنگ‌ چشم‌هایت آبیِ مایل به زندگی من بود و لبخندت، آه از لبخندی که در دنیای خاکستری من رنگین‌کمانِ بعد از باران بود.
کاش به من بازمی‌گشتی که نبودنت شد طناب داری دور گردنم.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
من می‌شناسمت، زخم‌ها بر تنت به یادگار گذاشتم.
صنما، اگر دورت قفس کشیدم، فقط می‌خواستم اَبر پنبه‌ای درون نگاهت را صاعقه نزند.
در بند کشیدمت و غم را در چشم‌هایت لانه کردم؛ من کام این عشق را برایت تلخ کردم.
مرا ببخش که چشم‌های روشنت اَختر آسمانِ تاریک من شد.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
این دیوانه جانش به بوسه‌هایی وصل است که تو روی استخوان ترقوه‌اش می‌زنی؛ به این‌که عصرهای پاییزی با تو در استکانی کمر باریک چـای بنوشد و دَم گوشَت نغمه‌ی عشقی جاودان را زمزمه کند.
آن درخت بعد از تو، هر روز به دنبال تبر می‌گشت و دلش می‌خواست کاغذ شود تا من در آن برایت نامه بنویسم، تا بازگردی و این دل بستن نافرجام نباشد.
حالا، باز اگر با لبان سرخت برگردی، به او خواهم گفت که چه‌قدر قرمزها به تو می‌آیند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
در خیالات منی، در خیالات پرستویی که میل کوچ از دیار تنت را ندارد.
کنارم بمان؛ تا ابد. هنوز طعم ش*رابِ لبانت را یک دیوان شعر نکرده‌ام، هنوز با سعدی گوشه‌ای کز نکردم تا از کلمه‌ی "عشق" برایت یک کهکشان شعر بنویسم.
به تو نیاز دارم تا بیشتر آن شاعره‌ی دلکش باشم، تا بیشتر از دوست داشتنی بنویسم که مثل خون در رگ‌هایم جریان داشت.
پرستویِ تو، تمام فصل‌ها را به امید کوچ به مرزهای تنت سپری می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
در میان نامه‌ها برایت از گلبرگ‌های سبز نگاهت که دلم را بردند گفته بودم. آری، سبزترین نگاه‌ها از آن تو بود و من در خیال خود، بر شانه‌ی برهنه‌ی شرقی‌ات گل اُرکیده‌ می‌کارم.
عشق تو چیزی‌ست بیش از عظمت وجود انسان، به بلندای هفت آسمان و به نرمی اَبرهای خرداد ماه.
یک روز باران می‌شوم و بر شانه‌ی شمالی‌ات می‌بارم و بالاخره یک شب نوبت وصال چشم‌های من و پلک‌های تو می‌رسد.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
از پادشاهی هخامنشی سنگ‌نوشته و سفـال به جا مانده و از تو بعد از سال‌ها یک لاک سبز و اُتاقی که بوی شالیزار تنت را می‌دهد.
در خیالات من پرسه می‌زنی، در خیالات نهنگی که حاضر بود جان بدهد اما ساحلِ آغوشت را بغل بگیرد.
لیلی، این‌جا هر ابری که می‌بارد حتی صدای امواج، ردی از تو دارد.
حالا اول قلبم و سپس پلک‌‌هایم از تو پُر می‌شود.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
انتهای شب این‌جا برایت می‌نویسم، شاید که پژواک واژگانم در آسمان روزی گونه‌هایت را نوازش کند.
دلم به تو گرم است، به چشمانِ خرمایی و سپس گیسوان بلندت، زیرا که از اَزل به دنیا آمدم که تا اَبد تو را بپرستم.
با تو می‌شود از نهایت غم حرف زد و بر شانه‌ات گریه کرد.
شاید فردایی نباشد اما تو بدان میان همه تاریکی‌ها می‌خواهمت و ستاره سهیل منی!
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
این‌جا، میان صدای قلبم و ذهنم خیال می‌کنم که نزدیک منی، تو را به سی*نه می‌فشارم و رگ‌های تنت را می‌*بو*سم.
شهرزاد هزار و یک شبم، در خیالات منی؛ در افکار مردی که رفت تا تو را برای قلب خسته‌اش نگه دارد.
اکنون که در دورترین نقطه‌ به مرزهای آغو*شم ایستاده‌ای، گه‌گاهی یادگاری‌هایت را می‌*بو*سم، بو*سه بَر نامه‌های تو، نوارکاست‌هایی که هدیه دادی و شال‌گردنت، عین عبادت است.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
من نخواستم فقط از تو بنویسم و در واژه‌هایم بمانی، من با واژه‌ها ازلی‌ترین عشق را نوشتم و خط به خط تو را پرستیدم.
دوست داشتنت حرف و واژه نبود، تنها پناه بود.
پلک‌هایم را می‌بندم، به اُمید این‌که جانِ شیرینت را باز در چارچوبِ در خانه ببینم، بی‌تو من همان ماهی هستم که برکه‌اش را از هرطـرف سنگ‌چین کرده‌اند.
دلیل خلقتم چیزی نبود جز این‌که عابد موج موهایت بشوم؛ تو را در سی*ن*ه حبس کنم و تا اَبد مات عطر تنت بمانم.

"پایان"
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین