جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ARMINA با نام ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,380 بازدید, 23 پاسخ و 26 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● قسم به اشک سرباز اثر آرمینا منظری ●
نویسنده موضوع ARMINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ARMINA
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
ایهاالناس...
شدم مبتلا و بیمار هجر یاری که ندارد خبری.
بیم بر دل من زد خیمه؛ چون موریانه‌ای خورد مغز مرا، که کند پاک خاطرات خوب تو را.
حرام گشته به من، آرامش و آسودگی از تو؛ دیدی که آخر ز دوری‌ات شدم دیوانه‌ی تو.
شدی شمعی سوزان، میان این همه خوبان، لیکن نرسد خبری ز حال دلم، از راه دور به تو ای جانان...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
ماه من...
ترکیب‌ زیبای چشمان و لبانت مرا ز دنیای خویش رهانیده. یک دنیا جرئت می‌خواهد فراموش کردنت.
قرص صورت ماهت را در قمر شب تار دنیا می‌جویم.
حال خیال کن ماه شب چهارده را از گریبان شب سیه بدزدند، یا که پر پرواز فرشتگان را بچینند،

چون بهاری که ناگه خزان می‌شود؛ زمانی که ندارمت این‌گونه‌ام.
من این قلب لاجوردی و دست‌هایی که ماهرانه رج به رج بدنت که از بر است را مدیون توام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
مروارید من... ‌.
من این‌جا بی‌آغوشت آدمی شدم از زخم‌هایی بی‌نور!
من می‌خواستم در دریای چشم‌های تو نهنگی باشم که آواز امید می‌خواهد و در تلاطم روزهای چرک لبخندش طعم اَنار ساوه می‌دهد.
باز هم به خوابم بیا یاس رازقی من، بگذار باز این درخت کهنه‌ی بی‌برگ با بودنت سبز سبز باشد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
لیلای من... ‌.
دور از تو روزها طویل‌اند و دست‌هایم برای تسکین غمت میان گیسوانت نمی‌رود، من فقط می‌خواستم ساحلی باشم که پس از موج‌های عظیم به من پناه بیاوری. ساحلی باشم که تنت را در بغلم حبس کنی.
زیبایی، چون زنی که بی‌آلایش و بی‌غصه زندگی می‌کند.
دلنشینی، مانند نویسنده‌ای که ماهرانه می‌نویسد از محبوب خود تا بخواند در گوش شهر، قصهٔ لیلی و مجنون را.
اما ز من دوری، ز غوغای جهان فارغ، ز عشقِ مجنونْ مسـ*ـت و... ‌.
از وطنت، از آغوش من، از نگاه سوزان من دوری.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
شفق من... ‌.
من از تو می‌پرسم، لمس‌ها فراموش می‌شوند؟

این‌که یک زن در شب‌های تیره شفق رنگی، دنیایت باشد، این‌که پس از هر طوفان سهمگین رنگین‌کمان باشد، فراموش خواهد شد؟
آیا می‌شود از رویای آبی چشم‌هایش بیرون آمد و بعدها چنان لبخند زد که انگار هرگز دریای نگاهش تو را غرق نکرده است؟
تو فراموش نمی‌شوی، خاک‌ِ ما را خدا از یک‌جا برداشته بود. در بهار، محو دیدنت بودم که ناگهان خزان شد.
دیدن دوباره‌ی عکس‌هایت اندوه است، اندوهی برآمده از بازگشتی غیرممکن.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
چشم آهوی من... ‌.
جای خالی‌ات این‌جاست!
آخرین باری که تنت در دستانم حبس بود، پیراهنت بوی یاسِ باران خورده می‌داد. وقتی به آغوش کشیدمت، یاد آخرین پاییز، وقتی چشم‌هایت با من غریبه شد را تازه می‌کند. حالا از جای خالی تو در بهار، شکوفهٔ گیلاس روییده است.
ساحلِ آبیِ چشمان تو، رام کننده‌ی سخت‌ترین موج‌های دل من بود. تو آمدی که شعر در دفتر خاطرات قلبم، احساس غربت نکند.
اما افسوس که ماندنی نبودی. در قلب و روح من نامی از تو دگر نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
ماهور من... ‌.
در انفرادی قلبم برایت نوشتم: ماه من شو در شب‌هایی که چند تکه اَبر تیره در گلوی من است.

باز تو را نوازش می‌کنم، تویی که تنت عطر گل‌های یاسِ دشت را می‌دهد.
تو غم‌انگیزترین چیزها را از من دیده‌ای، ببخش اگر همیشه برایت آبی‌ترین نیستم ولی تو تمام مرا دیده‌ای.
نتوانستم در سایه‌‌ها پنهان شوم که تو را آلوده به تاریکی و غبار شب نکنم.
و سوختم، تو مرا به پوچی مقصر دانستی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
گل‌بهارم... ‌.
به دیدارم بیا، شاید این صنوبرِ غمگین، بهار بعدی را نبیند.
تو کنارم بنشین و پلک بزن، من نازِ مژه‌هایت را غزل می‌کنم.
دوست داشتنت دل آدم را روشن می‌کند، حتی اگر پرندهٔ کوچکِ درون نگاهت با من بیگانه باشد.
باید پیراهن سرخابیت را می‌پوشیدی و باهم از کوچه‌های عاشقی گذر می‌کردیم، قبل از این‌که جدایی سهم زندگی ما می‌شد.

باز به خوابم بیا...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
جانانم... ‌.
به یاد داری در واپسین لحظاتمان نجوا کردی آن‌گونه کنارت می‌مانم که گل‌های سرخ باغچه به ما حسادت کنند؟
گفتی مرا ببوس، بوسه‌ای که زمان را متوقف کند و روح ما را به هم گره بزند.
آن لحظه بود که گرامافون، سکوت خلوتمان را در هم شکست:«تنها تویی در خلوت شب‌های من»
همه‌ی دل‌خوشی من، داشتن چشم‌هایی‌ بود که شعرِ سپیدم در آن‌ها صیقل می‌خورد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
پرِ پروازم... ‌.
در خیالم باز برمی‌گردم به روزهایی که رقص دامنت، در دشت لاله‌زارهای خونین، سوژهٔ عکاسی من شد.

انگار که از یک دیارِ همیشه پاییزی آمده‌ باشی، تارتار گیسوانت به رنگ برگ‌های خزان است و پیراهنت عطر پاییز را می‌دهد.
چقدر بداهه در دلم جا باز کردی. می‌دانم دوست نداری معشوقهٔ یک سرباز باشی ولی، واژه‌هایم یک به یک تو را صدا می‌زنند.
تو محبوبِ پنهانی یک سربازی و واژه‌های مرا زیبا می‌کنی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین