- Dec
- 7,761
- 46,643
- مدالها
- 7
خزان است و گاهِ خشخش حرفهای به زیر پا مانده. خزان است و آوای کوبش مشتهای کوبیده بر دیوار سنگی بیرحمی. خزان پر هیاهو و همهمه از راه رسیده است. خزانی که سکوت را زیر ابریشم مواج موهایمان دفن کرد. پاییز زخمی، دیگر ساکت نیست و چون رعد درخشانی بر اذهان جوانمان مینوازد. حالا پاییز مشتیست که بر دهان دژخیم میکوبد.
***
***