به نام نویسنده روزگار
نقد حرفهای نبرد کریستین بایتگها
●۱. اجزا و عناصر:
۱. موضوع:
خلاصه ایده: آلب طبق نامهای که از پدرش دامینیک کریستین بایتگ دریافت کرده است از او درخواست شده که بعد از مرگش به کمک مردم کشورش و جوانها به جنگ با اژدها( کایدو و غیره) و هیولاها برود و بعد از پیروزی به تخت بنشیند که به غار جنولان برای جنگ میرود و در این راه الکس برادرش و سولینا و پدرش(کالین فریلز) که دوست پدر آلب بوده است با او همراه میشوند و بعد از شکست آنها، آلب به تخت مینشیند و در قصر ساکن میشود. از آن طرف سولینا که علاقهی خاصی هم به آلب دارد برای سر زدن به خانوادهاش به شهر هوربرت باز میگردد که مادرش فوت میکند و آلب که او هم به سولینا علاقه دارد به دیدارش میآید و از وابستگی خواهرش بریتانی میگوید و آخر سولینا که کووپر هم دوستش دارد به کووپر میگوید که دوستش ندارد و در فراق و دوری مادرش بیتابی میکند تا بهخاطره خواهر آلب به قصر با آلب همراه میشود. همه اول فکر میکنند که سولینا مانند خودشان کنیز است، اما آلب به همه نشان میدهد که آوردن سولینا به قصر مسئلهی دیگری است. با اینکه آلب هم سولینا را دوست دارد، اما یک شب با یک کنیز همخواب میشود و سولینا میبیند و قصد بازگشت میکند و فکر میکند که آلب دوستش ندارد و آلب که متوجه میشود سولینا آنها را در آن وضعیت دیده به او هشدار میهد که به کسی نگوید، اما فردایش همه متوجه میشوند و کنیز مطرح میکند که کار سولینا بوده؛ در صورتی که خود به دلیل فخرفروشی و برانگیختن حسادت بقیه گفته بوده است و آلب سولینا را با شلاق مجازات میکند که توسط خواهرش، دروغ کنیز برملا میشود و آلب جلوی رفتن سولینا را میگیرد و جواهر مادرش را به عنوان یادگاری و هدیه ارزشمند به او میدهد. باز کنیز دیگر یواشکی به اتاق سولینا میرود و اتفاقات بعد از آن. در جای دیگر مطرح میشود که آنجلنا دختر عموی آلب که آلب قول ازدواج به عمویش را داده به قصر میآید و با تهدیدهای آنجلنا با او ازدواج میکند و سولینا ناراحت میشود. از آن طرف الکس عاشق سولینا میشود و در آخر آلب متوجه میشود که سولینا هم او را دوست دارد و با سولینا هم وقتی میبیند آنجلنا میخواهد وارث بیاورد پیشنهاد ازدواج به آلب میدهد که آنجلنا دوام نمیآورد و با الکس فرار میکند تا سولینا باردار میشود. از طرف دیگر با زایمان دوقلویی دختر و پسر سولینا، آنجلنا هم که از آلب باردار بوده است همزمان دو قلوی دختر و پسر به دنیا میآورد و با الکس برای انتقام گرفتن راهی قصر میشوند و با آتش درست کردن قصد جان او را میکنند و باقی قضایا. اتفاقاتی که بین سولینا و آلب و با عاشق و شدن الکس و رقیب عشقی ساختن الکس و آلب چالشهایی را همچنین با وجود بچهها برای مخاطب ایجاد میکند که عاقبت کدام یک بر سر تخت بعد از مرگ آلب مینشینند. چالشهایی را برای خواننده ایجاد میکند.
موضوع و ایده رمان تا حدودی با عنوان ارتباط دارد چرا که فقط نبرد در اول رمان مطرح شده است و باقی اتفاقات روی اتفاقات و کشمکشهای عاشقانه میچرخد و اتفاقات مختلف تا حدودی بهم متصل شدهاند. کلیشه ایده اثر شما کمتر از ۷۰ درصد است. ایده، تنها شامل ایده کلی رمان نمیشود، مونولوگ، دیالوگ، توصیفات و... همه باید ایدهای نو داشته باشند.
۲. درون مایه: نویسنده باید بداند ژانر اساطیری که به عنوان ژانر غالب مطرح کرده است اصلاً وجود ندارد و اثر شما طبق ژانر بعدی یعنی علمی_تخیلی، فناوری و یا علوم امروزی یا مربوط به آینده که دست مایه نویسنده قرار میگیرد که علوم یا فناوری خاصی به چشم نمیخورد و باید بگویم که انتخاب شما اشتباه بوده است، اما ژانر عاشقانه عشق، هیجان، اضطراب، تلاش و از خودگذشتگی، کینه و نفرت... را نشان میدهد که میتوانیم این احساسات را مقداری در دستهی عواطف مثبت و مقداری هم در دسته عواطف منفی قرار دهیم و همچنین به دلیل اینکه در فانتزی اشکال فراطبیعی به عنوان عنصر اولیه طرح و توطئه، درون مایه یا فضای داستان استفاده میشود ژانر انتخابی درستتری میباشد؛ همچنین به دلیل آوردن جنگهای قدیمی و شمشیر و مطرح کردن از زمان دیگری از تاریخ باید ژانر تاریخی را هم مد نظر قرار میدادید.
۳. پیرنگ: پیرنگ، زاویهی دید، توصیفها، عنوان و... به ما نشان میدهد هدف از رمان، جنگ بین آلب که یک بایتگ است با اژدها و هیولاهاست و سرانجام عشقی سولینا و آلب و کینهتوزوی و انتقام برادرش الکس به دلیل عشقی که به سولینا دارد و دختر عمویش به دلیل عشقی که به آلب دارد و در آخر به تاج و تخت نشستن هر کدام از فرزندان آلب از دو همسرش است که کشش و جذابیت خوانندگان خود را برای مخاطبش دارد.
۴.کشمکشها
در چنین اثری باید به کشمکشها توجه شود. در این رمان بیشتر شاهد کشمکش انسان با انسان و انسان با خودش هستیم.
کشمکش انسان با انسان مانند: درگیریهای لفظی و فیزیکی سولینا با کووپر یا کووپر و آلب و آلب و الکس و همچنین آنجلنا و چند تن از کنیزها به صورت رقیب عشقی برای جدایی بین آلب و سولینا و ملکه شدن است و همچنین کشمکشهای درونی هر کدام از شخصیتها با خودشان که کشمکشها در سراسر داستان جای خالیشان به چشم میخورد و به خوبی به آن پرداخت نشده بود و نویسنده نتوانسته بود به خوبی آن را برای هر کدام از شخصیتها نشان دهد و همزاد پنداری را در خواننده به وضوح ایجاد کند.
۵. شخصیتپردازی: در سراسر رمان شاهد شخصیتهایی جدید با خلق و خو و رفتارهای تا حدودی متفاوت هستیم، اما این تنها خلاقیت در آوردن شخصیت جدید کافی نبود؛ چرا که نتوانسته بودید به شخصیت پردازی درونی به درستی بپردازید و فقط با آوردن شخصیتهای جدید ذهن را سردرگم و درگیر شخصیتش میکردید که ناکام میماندیم. متأسفانه
توصیف شخصیتها کم و کلیشهای بود که از چشم آبی و موی طلایی بسیار استفاده کرده بودید و برای باقی شخصیتها هیچ توصیفی مد نظر نگرفته بودید و یا به تدریج و در طول داستان بسیار کم به چشم میخورد، یا در جایی گفته بودید که موهای سولینا خرمایی رنگ است، اما در جای دیگر به رنگ مشکی اشاره کرده بودید که از این اشتباهات تا حدودی داشتید. صفات اخلاقی شخصیتها مثل کینه و حسادت طلبی کنیزها یا حتی آنجلنا یا عاشقانههای کووپر و الکس تا حدودی شبیه به هم میشود و با یکدیگر تناسب نداشت که جای کار داشت و باید حتماً اصلاح شود.
۶. فضاسازی: فضاسازی رمانتان هم متأسفانه مستقیم و ناکافی و بسیار کم است به طوری که درک و تصور موقعیتها برای خواننده چندان قابل تصور نیست.
۷. دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگها در پارتهای رمان تناسب دارند، همچنین متفاوت بودن دیالوگ شخصیتها تا حدودی باهم رعایت شده است و گاهی طرز حرف زدن شخصیتها شبیه به هم میشد و همچنین دیالوگها و مونولوگها، اطلاعات کافی را به خواننده نمیدهد.
۸. لحن: رمان شما از مونولوگهای ادبی و دیالوگهای محاورهای تشکیل شده بود که در جاهایی از رمان از ادبی خارج شده بود؛ مثلاً گاهی (را به رو ) تبدیل شده بود یا بعضی کلمات لحن را از ادبی خارج کرده بود مثل: (سولینا لباسهای آلب رو در سبدی میگذارد، و یکی از لباسهای آلب را در آغوش میگیرد و چشمهای زیبایش را میبندد. )یا این (اونجا سربازها جمع شده بودند و آتش درست کرده بودند) یا این (یکی از اون سربازها که اسمش
حسابی خستهاش شده است) یا در دیالوگ که محاوره بود لحن به ادبی تغییر کرده بود مثل (نمیدانم از اسب بپرس)
که به یک ویرایش اساسی نیاز دارد.
۹. زاویهدید: زاویه دید نباید پیاپی تغییر کند، چرا که باعث سردرگمی خواننده و تغییر محور ناگهانی نویسنده میشود؛ زاویه دید در رمان شما سوم شخص بود و باعث سردرگمی خواننده نمیشد و تا آخر با همان شخص سوم رعایت شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.
۱۰. حقیقت مانندی محتوا: باور پذیری اثر در شخصیتها، حالات و اتفاقات، کمی جای کار داشت؛ البته که میدانم رمان بر اساس تخیل و فانتزی نوشته شده است به دلیل توصیفات که در جاهای بسیاری ضعیف عمل کرده بودید و جای کار زیاد داشت. اما باقی موارد از نظر باور پذیری قابل درک و مناسب بودند جز آن بیان نکردن احساسات و توصیفاتشان که فقط به گره خوردن ابرو و عصبانیت بیدلیل و گریههای آلب و سولینا که کمی حوصلهبر بود و کمی دور از واقعیت بود.
۱۱. گرهگشایی: گره گشایی یا همان اوج گرفتن از پروبال دادن و روییدن یک حادثه که باعث ایجاد پیرنگ در اثر میشود پدید میآید. اوج رمان و فراز و نشیب، زیاد داشت و آنجایی بود که سولینا خودکشی میکند و جای دیگر ازدواج آلب با آنجلنا یا دروغ گفتن دوست داشتن کووپر توسط سولینا و یا ازدواج سولینا و آلب و بارداری همزمان و یکجور آنجلنا و سولینا که به دلیل پسر آوردن اتفاق بزرگتری مثل به تخت نشستن کدام پسر را رقم میزند.
همچنین مرگ آلب در اثر ویروس و تیر خوردن الکس و سولینا بر سر مزار آلب که در اینجا باید بگویم از نظر توصیف و اینکه چه کسی و به چه قصدی به آنها در آن موقعیت تیراندازی کرده است ضعیف عمل کرده بودید و یا خودکشی سولینا و کشته شدن آنجلنا یا حتی ازدواج سولینا و آلب برای آلبی که پادشاه یک کشور است بسیار در شرح ماجرا و توصیفشان ضعیف عمل کرده بودید مثلاً با خودکشی سولینا آنقدر توصیف صحنه مانند سانسور شدهها بود که هیچ تصویر ذهنی از آن اتفاق در ذهن تداعی نمیشد یا کسی که از جای سه متری پرت میشود حداقل با شکستن سرش بیهوش میشود یا دست و پایش هم میشکند نه که بعد از چند ساعتی به راحتی بلند شود و ضعفی هم نداشته باشد و دست و پایش سالم باشد که بتواند با آنجلنا به راحتی
کلکل کند؛ البته که شما به آوردن طبیب اشاره کرده بودید اما توصیفات کم بود و
این از اطلاع کم نویسنده میآمد.
***
●
۱.ملاک های اصلی نقد
۱. نام رمان: عنوان اثر از سه بخش نبرد+ کریستین+ بایتگها تشکیل شده است. نبرد به معنی مفهومی از ستیز و درگیری بین دو یا چند گروه جنگاوران، نیروهای نظامی یا ارتش است و کریستین متولد شده در روز کریسمس، دوستدار حضرت مسیح ( ع )، معتقد به دین حضرت مسیح ( ع )، از گروه مسیحیان است و بایتگ که با جستجو در اینترنت معنی خاصی دستگیرم نشد که مثل نام خانوادگی مطرح شده است و تنها میتوان به شخصیت اصلی ربط داد. عنوان تا حدودی با کلیشه همراه است؛ چرا که چندین کتاب با عنوان نبرد شیطان، نبرد من یا کریستین اثر استیون کینگ وجود دارد که با اضافه کردن بایتگها عنوان جدیدی ساخته شده است، اما درصد کلیشه بودنش به دلیل کلمه نبرد تا حدودی بالا رفته است. عنوان با ژانر عاشقانه که این نبرد میتواند برای عشق باشد و به دلیل جنگ کریستین بایتگها میشود تا حدودی به تاریخی به دلیل نام جنگ که جنگ در تاریخ رخ میدهد و فانتزی که در جنگ کردن با چه موجوداتی رخ میدهد ربط داد. که شما به ژانر تاریخی اشارهای نکرده بودید. با توجه به اینکه همچنین عنوان رمان با توجه به مفهوم، تا حدودی با همان ابتدای رمان با بدنه داشت و همچنین تنها با ژانر عاشقانه و فانتزی به دلیل گفته شده و خلاصه و مقدمه در یک راستا پیش رفته بود و همخوانی درستی ایجاد کرده بود. اما از کلیشه بودنش چیزی کم نمیشود.
۲. ژانر: درصد برابری از سیر داستان را ژانر عاشقانه و حدود کمی که مربوط به همان ابتدای رمان است به دلیل جنگ با هیولاها و اژدها به ژانر فانتزی میتوان نسبت داد که نویسنده در انتخاب به درستی عمل کرده است؛ اما به دلیل آوردن دلایلی که در بالا به آن اشاره کردم خبری از ژانر تاریخی نیست و ژانر اساطیری اصلاً وجود ندارد و علمی_تخیلی را هم توضیح دادم که به چه دلیل اشتباه انتخاب کرده بودید. با توجه به فردی که برای رسیدن به شادی در نبرد است و مدام با شکست روبهرو میشود و پندی را مثل زود قضاوت کردن آلب و کینهتوزی بردارش الکس و غیره به ما میآموزد و مرگ شخصیتهای اصلی میتوانستید جایگزینش تراژدی را وارد کنید.
۳. جلد رمان: تصویر مردی نیزه به دست با لباس جنگی است که دو زن که یکی باردار و دیگری با عقابی به روی دوشش کنار او ایستادهاند و دو مرد دیگر با لباس جنگی و در دست داشتن ابزار جنگی کنار او نشستهاند که فضای آن را بیشتر به همان آماده جنگ و نبرد بودن و جنگجو بودن خانواده و مسئله بارداری و گل پرپر شده حکایت از عاشقانه بودن رابطه آن را تا حدودی بیان میکند، اما از فانتزی بودن یا تخیلی که در ژانر آورده بودید چیزی مطرح نشده بود. تنها میتوان به بودن عقاب روی دوش زن، فانتزی کمی را دخیل کرد و ژانر تاریخی با توجه به لباسهای قدیمی و داشتن ابزار جنگی قدیمی، بیشتر به چشم میخورد. عکس با فونتی جملهی(به سی*ن*ه تا نفس است، بیقرار توام) فضا را عاشقانه کرده، اما جمله تنها به ژانر عاشقانه ارتباط دارد نه با تخیلی و فانتزی، مثلاً اگر پشت آنها تصویر محوی از اژدها یا چنین موجوداتی بود بیشتر با محتوای رمان و ژانر تخیلی و فانتزی همخوانی داشت.
۴. خلاصه: خلاصه اندازهی استانداردی ندارد و از اندازه استاندارد طولانیتر است. اما از کلمات و جملات ادبی تشکیل شده است. خلاصه رمان به دور از کلیشه است و از زخمهایی صحبت میشود که در تنهایی روحش را میخوردند و از خطراتی میگوید که توسط کسانی که از رگ گردن به او نزدیکترند بیان میکند که به محتوای رمان میآید و با بیان این جمله که سعی میکنند خنجر به دست، او را در برزخی از جنس باروت بیندازند حکایت از نبرد میگوید و تنها به ژانر عاشقانه که میتواند از رگ گردن نزدیکتر که رابطه عاشقانهای را مطرح میکند مثل بردارش یا همسرش و با توجه به اتفاقات نسبت داد، اما با بقیه ژانرها همخوانی ندارد که با توجه به ژانرهای گفته شده که بیشتر به تراژدی با نقشه چینی و نوشیدن زهر به جای آب که اشاره کردم همخوانی دارد تا علمی_تخیلی که بهتر است قدری از آن کم کنید و به اندازه استاندارد درآورید و همچنین باید بگویم که برای یک رمان خارجی از اساطیر و شخصیت افسانههای ایرانی نامی نبرید چرا که شخصیتهای جنگجو و عاشقانه خارجی هم وجود دارند و شکل زیباتری میگیرد.
۵. مقدمه: مقدمهی رمان اندازهی بین سه تا نه خط باید باشد که هشت خط دارد و گاهاً از کلمات و جملات ادبی، استفاده شده بود اما با آوردن نام افسانه مقدمهی خوبی مطرح شده بود که به دور از کلیشه بود و با ژانر عاشقانه و فانتزی و بدنه به دلیل نام افسانه همخوانی داشت.
_۲. ایده رمان به صورت دقیق
۱.بررسی ایده از جهت کلیشهای نبودن:
در هر ایدهای یکسری کلیشهها خودنمایی میکنند، اما متأسفانه نویسنده به دلیل توصیفات کم نتوانسته بود به خوبی وجههای عاشقانه و فانتزی را به رمانش ببخشد و آن را از کلیشهها دور کند. مقدار کلیشهی داستان تا حدودی وجود داشت؛ ما همیشه شاهد حسادت زنانه برای رقیب عشقی داشتن و لج و لجبازی و کینهتوزی بر اثر عشق بین دو برادر و غیره و خیانتش و مشکلات احساسیاش بودهایم اما از کلیشهای بودنش به خاطره آوردن همزمان دو فرزند پسر از هر دو زن و مرگ شخصیتها تا حدودی میکاست.
_۳. توصیفات(کامل):
۱ـ توصیفات مکان:
توصیفات مکان در رمان بسیار کم و ناکافی است به طوری که خواننده نمیتواند به خوبی فضاهای داستان را در ذهن خود مجسم کند. توصیفات مکان یعنی قصر یا حتی خانه سولینا یا جنگل یا صحنه نبرد بسیار کم بود. توصیفات باید غیرمستقیم باشد مثلاً در مورد توصیف صحنهی نبرد با اژدها و هیولاها در اوایل رمان به قدری کم بود که من تصویر درستی از نبرد آنها نتوانستم به خوبی در ذهنم تداعی کنم یا حتی قصر به قدری کم بود و ناکافی که جای خالیشان علامت سوال بزرگی در ذهن میشد که با توضیحات و مونولوگهای بسیار کم، سردرگم شده بودم.
۲. توصیف شخصیت کاراکتر:
در رمان نوشته شده توصیفات اخلاقی شخصیتها به خوبی پرداخت نشده بود و تا حدودی به دور از کلیشه بود، اما گاهاً مستقیم بود، اما توصیفات ظاهری ناکافیست. آنقدر که خواننده نمیتواند شخصیتها را به خوبی در ذهن خود مجسم کند. مثلاً اینجا (کنیز و آلب که بر روی تخت دراز کشیده بودند و آلب با خندهای زیبا به او خیره شده است اشک در چشمهایش هویدا میشود. پاهایش بیجان میشود اما با این حال پاهایش را وادار به راه رفتن میکند. و با هقهق به سوی اتاقش باز میگردد. به روی تخت مینشیند و آرام اشک میریزد) به خوبی توصیف آن مکان و تخت یا اتاقش که در کجای قصر بوده، از فضاسازیشان و از اتاقش از خود شخصیتها که مثلاً آلب دست کشیدهاش را میان موهای شرابی و کنیزی که با چشمان فلان رنگ خیرهی چشمان فلان رنگ آلب کرده بود یک چنین توصیفی تصویر خ*یانت را به خوبی برای خواننده مجسم میکرد که شما به خوبی توصیف نکرده بودید که اکثراً به توصیفاتتان چه از شخصیتها و چه از مکانها به همین شکل بود. بیشتر از توصیف چشم سبز و آبی یا ابروهای پرپشت و بلند یا موی طلایی که برای آلب و سولینا و کووپر در نظر گرفته بودید استفاده کرده بودید و باقی شخصیتها فقط نامشان را با دیالوگشان مطرح کرده بودید که تجسم را برای خواننده از درک شخصیتها و تجسم سازیشان سخت کرده بودید اینگونه با توصیفات سرسری و کم، رمان خام است و هیچ تصویر ذهنی از آن شخصیتها در ذهن خواننده شکل نمیگیرد.
۳. توصیفات احساسات:
نویسنده به بیان احساسات به خوبی نپرداخته است و آن حسهای متفاوت از دوست داشتن و ترس و نگرانی را به خوبی به خواننده هم انتقال نمیداد که آن موقعیت و احساس شخصیت اصلی برای آن غم را درک کنی و با شخصیت همزاد پنداری کنی. تنها به اخم و گریه و اشک در چشم جمع شدن بسنده شده بود.
۴. توصیفات حالات:
توصیفات حالات هم با اینکه وجود دارند بیان حالاتی چون خشم، ناراحتی، شادی، هیجان و... به قدر کافی شرح داده نشده بودند و خواننده نمیتوانست به راحتی با شخصیتها همزاد پنداری کند.
۵. توصیفات زمان: رمان زمان حال را دارد و با پرش به موقع به چند سال و یا چند ماه آینده رمان را به خوبی پیش برده است، اما در جایی نوشته بودید زمان حال و من فکر کردم زمان حال خودمان را میگویید که بهتر است اصلاحش کنید.
●۳.بررسی ساختار رمان:
۱. شروع: شروع رمان با توصیف شب و خاموشی خانههای حوالی سواحل ویکتوریا مطرح میشود و از مطرح شدن نامهای که کریستین بایتگ برای پسرش آلب در جنگ به هیولا و اژدها و به تخت نشستن میگوید که از زبان راوی به صورت مونولوگ میگوید و به معرفی اژدها کایدو که به دیدارش میآید تا تخت را به او بسپارد مطرح میشود و بعد به سراغ ایده اصلی و دلیل شروع ماجرا و پردازش به آن یعنی همان نبرد و به تخت نشستن میپردازد. آغاز رمان کشمکش اولیه را به طور ناگهانی به خواننده میدهد، بهتر بود به معرفی چند شخصیت و خلق و خوی آلب و اطرافیانش و قدرتمندی اژدها و هیولاها با طرح و نقشهای که آلب با همراهانش میریزد مطرح میشد تا نبرد و آغاز برای مخاطب به خوبی جذابیت داشته باشد. همچنین توصیفات مکان چندان در آن دیده نمیشود که نویسنده میتواند با کمی تغییر، شروع خوب و پرجذابی ایجاد کند و کشش خواندن را بیشتر کند.
۲. میانه: رمان با کشمکش بر نبرد فوری و به تخت نشستن به تخت پادشاهی و آمدن شخصیت اصلی سولینا و مرگ مادرش و نشان دادن علاقهی او به آلب و خ*یانت اولیهاش و اتفاقات رقیبان عشقی پیش میرفت که کمکم حقایق و ارتباط عشقی و احساسی بر او روشن و پیدا میشد که نقطهضعفی مبنی بر سقوط رمان، بزرگنمایی نبود، اما مبالغه بیش از حد در بیان رویدادها و سطحی رد شدن از رویدادها در جایی که سولینا خودکشی میکند و کشته شدن شخصیت اصلی و الکس به دست چه کسی، یا جایی که بریتانی دست سوفی را گاز میگیرد و فرار میکند یکدفعه سر و کلهی الکس پیدا میشود و با مطرح کردن حال نداریاش وارد داستان میشود. اینها نقطه ابهامی در رویداد نگاشته شده بود. کاراکترها در مسیر مشخص حرکت میکنند، اما مسائل حاشیهای مانعی ایجاد کرده و نقطههای گرهگشا در بهترین قسمتها قرار نگرفتهاند که از دلیل بر ضعف توصیفات ناکافی بود.
مثل: بالاخره به هر سختی هم که بود خود را به در اتاقش میرساند، کووپر با نگرانیای که در دو تیلهی آبی رنگش موج میزند به سوی سولینا گام برمیدارد و میگوید... کووپر داخل اتاق سولینا آن هم داخل قصر آلب چیکار میکند؟ قشنگ توضیح نداده بودید. از این قبیل وصفهای کم و یکدفعه سر و کلهی شخصیتی پیدا شدن آن هم بدون دلیل و توضیح زیاد بود و باعث سردرگمی میشد.
●
۳. نقد از نگاه یک خواننده:
زری عزیز امیدوارم روز به روز قلمتان پیشرفت کند و در آخر برای شما آرزوی موفقیت و پیشرفت را دارم.
●۵. نقد از نگاه یک منتقد: از دیدگاه یک منتقد نیز با برطرف کردن اشکالات و توصیفات مکان و شخصیت پردازیها با کم کردن شخصیتهای زیاد و پراکنده سیر رمان را جذاب کنید؛ چرا که پایان رمان با مرگ شخصیتها زیبایی خوبی به خود گرفته بود. بهتر بود کمی از مسائل حاشیهای حسادتها که تا حدودی شبیه به هم بود کمتر کنید و شخصیتهای کمتری وارد کنید تا رمان کاملتری ارائه دهید و در آخر آرزوی موفقیت برای شما دارم.
●۶. اشکالات نگارشی:
۱. قواعد درست نویسی:
⛔در برخی قسمتها فاصلهها و نیمفاصلهها رعایت نشدهاند همچنین ایرادات تایپی و املایی هم در رمان شما به صورت زیاد دیده میشود. مثل روبه⬅️ رو به. بزرگتر⬅️ بزرگتر. آن ها◀️آنها
⛔یکسری جاها دو کلمه که معنی جداگانه دارند با نیم فاصله بهم چسبیدند مثل: چیشد؟⬅️ چی شد؟
⛔ یک سری جاها یادتان رفته بود دیالوگ و مونولوگ را از هم جدا کنید و پشت سر هم در یک خط نوشته شده بودند مثل:
- چشم، حتماً میریم. بریتانی گونهی سولینا را میبوسد و از اتاق بیرون میرود.
و یا این
-وای، باورم نمیشه اینها چهقدر قشنگن! سولینا گردنبند را برمیدارد... .
⛔ یک سری جاها اسم شخصیتها را جابهجا آورده بودید که خواننده را دچار سردرگمی میکرد مثل:
بریتانی از شدتِ دردِ شلاق، جیغ میزند و میگوید:
- سرورم، من رو عفو کن... .
بریتانی که خواهر آلب بود و شلاق نخورده بود. اینجا من متوجه منظورتون نشدم فکر میکنم منظورتون سولینا بوده و اشتباهاً بریتانی نوشتید.
⛔یکسری جاها یادتان رفته بود برای دیالوگ از - استفاده کنید مثل:
مادر خدابیامرزم میگفت پسرم، هر وقت حس کردی.
⛔یکسری جاها شخصیت های ایرانی با نامهای تازه آورده شده بودند مثل:
بردیا در حالی که لبخند بر روی لبهایش طرح میبندد میگوید:
- نه به چند دقیقه پیش که میگفتی بدون من میمیری نه به الان که دلت میخواد... بردیا کیه؟؟؟ فکر کنم منظورتون کووپر ولی اشتباه نوشتید یا این ◀️شانینا لب میزند:
- میدونم من رو نمیشناسی....
کریستی هینز میگوید:
- حق با مهتابه. باورت نمیشه...
مهتاب این وسط کیه؟؟ یا یه جای دیگر اسم زلیخا آورده بودید زلیخا چشمش که به قاب... یا گلبانو نگاهی در اتاق کرد و گفت، گل بانو کیه؟؟ که از این قبیل اشتباهات زیاد داشتید.
⛔ کلمات از قبیل تائید◀️ تأیید، تأثیر، متأسفانه اینگونه نوشته میشوند.
⛔غلط املایی بسیار زیاد داشتید مثل: زجه◀️ضجه
برای توهه◀️ برای توئه
آویر میکند◀️آویز میکند
تا میآیو برود ◀️ تا میآید برود
نصارش ◀️نثارش
⛔کلماتی که حروفشان جا افتاده بود زیاد داشتید مثل: خیلی قت◀️خیلی وقت میکد◀️ میکرد نمانده اس◀️نمانده است
۲. علائم نگارشی:
علائم نگارشی بهطور عمده رعایت شده بود و از علائم نگارشی مثل(_، : ،. و ...) گاهی استفاده نشده بود.
⛔یه جاهایی جملهها نقطه پایانی نداشتند و مثل این بود که یا جا افتاده یا فراموش شده است که با یک دور خواندن برطرف خواهد شد مثل: بد قول هستی.
⛔لبخند مضحک که بسیار در جملاتتان استفاده کرده بودید به معنی لبخند مسخره است و به آن دیالوگ و آن موقعیت نمیآمد بهتر است با کلمهی دیگری ویرایش کنید مثلاً ابراز خوشحالی یا گرسنگی کرده اما این لبخند مضحک را گفته بودید که به لب دارد.
●۷. سخن آخر منتقد:
زری عزیز من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@ARNI.