- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدالها
- 9
به سویم با لب خشک آمدی، با چشم تر رفتی
حلالم کن که از سرچشمهی من تشنهتر رفتی
میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چهها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندی دیرینهای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
تو را همشیرهی مهتاب میدانم که ماه آسا
به بالینم سر شب آمدی وقت سحر رفتی
تو با باد شمالی نسبتی داری؟ که همچون او
رسیدی بیصدا از راه دور و بیخبر رفتی
اسیرت کرده بودم فکر می کردم که عشق است این!
قفس را باز کردم دانه بگذارم که در رفتی
تو مرغ نوپری، زودست جلد بام من باشی
خدا پشت و پناهت باد اگر بیمن سفر رفتی
حلالم کن که از سرچشمهی من تشنهتر رفتی
میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چهها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندی دیرینهای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
تو را همشیرهی مهتاب میدانم که ماه آسا
به بالینم سر شب آمدی وقت سحر رفتی
تو با باد شمالی نسبتی داری؟ که همچون او
رسیدی بیصدا از راه دور و بیخبر رفتی
اسیرت کرده بودم فکر می کردم که عشق است این!
قفس را باز کردم دانه بگذارم که در رفتی
تو مرغ نوپری، زودست جلد بام من باشی
خدا پشت و پناهت باد اگر بیمن سفر رفتی