جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی به وقت شعر ♡

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط reihaneh ♡ با نام به وقت شعر ♡ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,684 بازدید, 479 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع به وقت شعر ♡
نویسنده موضوع reihaneh ♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
به احمقانه ترین شکل ممکن
دلتنگ کسی هستم
که هیچ خیابانی را با او قدم نزده ام!
اما او در تمام خاطرات من
راه میرود ...
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
مثل سابق با منی اما کنارم نیستی
دور من می چرخی اما در مدارم نیستی

مثل شمع می سوزم و هر روز می بینی مرا
مثل یک پروانه اما بیقرارم نیستی

جمله هایت گرچه در ظاهر شبیه سابق است
در عمل حتی کمی هم خواستارم نیستی

آن قَدَر سردی مرا دیگر نمی بینی.. چرا
با خبر از حال و احوالات زارم نیستی

غصه ها بیش از تو با من مهربانی می کنند
گویی اصلا بی وفا در روزگارم نیستی

اسم من از روی لب هایت نمی افتاد..کو؟
عاشقم بودی چه شد؟ باور ندارم نیستی..

من تو را مانند سابق همچنان می خواهمت
تو ولی مانند آن سابق دچارم نیستی

کاش بر جای تو می بستم به سنگی دل...
چنین در دلم آتش نمی افتاد یارم نیستی...
 

سایه مولوی

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
936
13,292
مدال‌ها
2
برگشته بودی بشکنی من را شکستی
این زخم‌ها جز با نمک درمان نمی‌شد
ممکن نبود اصلاً مرا از نو بسازی
تا این خرابه کاملاً ویران نمی‌شد
کارش به طغیان می‌کشید رودی که یک سد
راه وصالش را به دریا بسته باشد
اما اگر دریا نخواهد رود خود را
اما اگر رود از دویدن خسته باشد
میترسم و اصلاً برای تو مهم نیست
لعنت به این دلشوره‌های دخترانه
حالا کجایی با تعصب پس بگیری
بغض مرا از دیگران شانه به شانه
دیگر حواس پرت من پیش خودم نیست
یادم نمیماند تمام حرف‌ها را
هیچکس نمیداند که دلتنگ تو هستم
وقتی نشسته می‌گذارم ظرف‌ها را
از خانه بیرون میزنم در کوچه ها هم
دنبال رد پای تو در برف هستم
گم میشوم در بین عابرهای این شهر
این روزها یک دختر کم حرف هستم
هر بار بادی آمد از شهر تو گفتم
شاید همین از بین موهایش گذشته
تو مثل دنیای منی هر چند دنیا
این روزها از خیر رویایش گذشته
شاعر شدم تا در خیابان‌های این شهر
با این جنون لعنتی درگیر باشم
آهو همیشه در پی یک تکیه گاه است
ترجیح دادم‌ در نبودت شیر باشم
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دلی یا دلبری؟
یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم

همه هستی تویی،
فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم

عراقی
 

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,550
13,576
مدال‌ها
3
.
نه گُزیرست مرا از تو،
نه امکانِ گریز

چاره صبرست
که هم دردی و هم درمانی

#سعدی
 

کیـانـا.T

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,550
13,576
مدال‌ها
3
اگرچه می‌گذریم از کنار هم آرام
شما زِ من متنفر، من از شما بیزار

#فاضل_نظری
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
باز هم پنجشنبه است...
باز هم دلم برای اویی که دیگر ندارمش تنگ است...
باز هم جای خالیت مثل هر روز و هر شب دلم را طوفایی میکند...
روحت شاد، یادت گرامی، دختر عزیزتر از جانم آنیتا.
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
همه حرفام کنار تو خلاصه میشه...
یک دانه شمع و یک شیشه گلاب...
چه ملاقات ساده‌ای داریم دخترکم...
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم
کار زنجیر کند مور چو پیوست به هم

مژه بر هم زدن یار تماشا دارد
که شود دست و گریبان دو جهان مسـ*ـت به هم

نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من
که به شیرازه آن زلف توان بست به هم

مگذر از صحبت یاران موافق زنهار
رشته و موم، شود شمع چو پیوست به هم

زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا
آه از آن روز که این هر سه دهد دست به هم

مگذر از چاشنی شهد خموشی صائب
که ز شیرینی آن، رخنه لب بست به هم
 
بالا پایین