جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته‌ی عروس مرگ اثر Faezeh1380

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ILLUSION با نام دلنوشته‌ی عروس مرگ اثر Faezeh1380 ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 798 بازدید, 26 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته‌ی عروس مرگ اثر Faezeh1380
نویسنده موضوع ILLUSION
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط - گیتی -
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
خراب می‌شوم‌؛
سنگینی این تقدیر شوم، روی تنم آوار می‌شود‌.
زنان زجه می‌زنند؛
مویه می‌کنند‌؛
گریه می‌کنند‌...
و مانده‌ام که من چرا
تنها قلبم تیر می‌کشد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
ابرها زار می‌زنند؛
آسمان نعره می‌زند؛
و من کل می‌زنم‌!
برایش مبارک باد می‌خوانم‌.
و کسی دست نمی‌زند‌.
فریاد گلویم را می‌خراشد‌:
چرا کسی دست نمی‌زند؟!
سیلی از ترحم به سویم روان می‌شود‌.
آماج آن همه نگاه، قلبم را نشانه می‌رود‌.
و آه که قلبم تیر می‌کشد‌... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
کسی دستم را می‌گیرد‌؛
و وادار به ایستادنم می‌کند‌.
نمی‌شناسمش!
برایم آرزوی صبر می‌کند.
مگر نباید آرزوی خوشبختی کند؟!
و آرزوی این‌که کنارش پیر شوم؟!
دستم را می‌کشم‌.
ظرف خرما را بر‌می‌دارم‌.
تعارف می‌زنم:
شیرینی وصال‌ ماست!
چشم‌هایش خیس می‌شود‌.
و چرا قلبم تیر می‌کشد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
پدر بازوانم را می‌گیرد‌.
می‌خواهد مرا راهی خانه کند‌.
امتناع می‌کنم؛
به زور متوسل می‌شود‌.
جیغ می‌زنم،
فریاد می‌زنم،
خودم را می‌زنم‌،
پدر را می‌زنم!
دستم را سویش روانه می‌کنم:
عروست را می‌برند!
و چرا بر نمی‌خیزد او؟!
و چرا قلبم تیر می‌کشد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
پدر شانه‌هایم را رها می‌کند‌.
خودش روی زمین افتاده و زجه می‌زند!
صاحب آن چشمانی که شبیه اوست، نمناک نگاهم می‌کند‌.
مرا عروس می‌خواند و می‌خواهد روانه‌ی خانه شوم‌.
عروس بی‌داماد کجا می‌رود؟!
چرا کسی نمی‌فهمد؟!
که دارم زجر می‌کشم‌...
و آه که قلبم تیر می‌کشد‌... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
Mar
3,785
39,374
مدال‌ها
13
***
خاک را بو می‌کنم‌.
عطر تنش را دارد!
تنش بوی خاک گرفته؛
لباس دامادی‌اش کو؟!
آواز عاشقانه‌ام در گلو می‌شکند‌.
های‌های عزا اطرافم را پر می‌کند‌...
قمریان دیگر آواز نمی‌خوانند‌.
رویایم در آتش مرگ سوخت و خاکسترش به دست باد می‌رود‌.
لباس عروسم رنگ ماتم می‌گیرد‌.
امشب شب وصالم بود‌؛
کسی ولی برایم ریسه نبست!
کوچه را چراغانی نکردند‌.
جای شیرینی خرما پخش می‌کنم،
جای آرزوی خوشبختی را صبر می‌گیرد‌.
دسته گلِ من از جنس شقایق بود؛
این گلایل‌ها چیست؟!
بچه‌های شهر نامم را عروس مرگ گذاشتند‌.
و مرا دیوانه می‌خوانند! سنگم می‌زنند‌.
سوی قبرستان روانه می‌شوم‌؛
و من هیچ‌وقت نفهمیدم؛
این قلب چرا تیر می‌کشد؟!


پایان‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین